گذشتهی ساده:
deprivedشکل سوم:
deprivedسومشخص مفرد:
deprivesوجه وصفی حال:
deprivingبیبهره کردن، محروم کردن، برکنار کردن، به زور گرفتن، بی نصیب کردن، ناکام کردن، سلب کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to deprive someone of his property
کسی را از ملک خود محروم کردن
He was deprived of his civil rights.
حقوق مدنی او را سلب کرده بودند.
I was deprived of my friend's companionship.
از مصاحبت دوست خود محروم شدم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deprive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deprive