Bereave

bəˈriːv bɪˈriːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bereaved
  • شکل سوم:

    bereaved
  • سوم‌شخص مفرد:

    bereaves
  • وجه وصفی حال:

    bereaving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
محروم کردن، داغ‌دیده کردن، بی‌بهره کردن، عزادار کردن، سوگوار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She was bereft of hope or happiness.
- او از امید یا خوشی بی‌بهره بود.
- a mother recently bereaved
- مادری که اخیراً داغ‌دار شده است
- The bereaved family are still in mourning.
- خانواده‌ی سوگوار هنوز عزاداری می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bereave

  1. verb
    Synonyms: deprive, dispossess, divest, leave, oust, rob, sadden, strip

ارجاع به لغت bereave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bereave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bereave

لغات نزدیک bereave

پیشنهاد بهبود معانی