گذشتهی ساده:
bereavedشکل سوم:
bereavedسومشخص مفرد:
bereavesوجه وصفی حال:
bereavingمحروم کردن، داغدیده کردن، بیبهره کردن، عزادار کردن، سوگوار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was bereft of hope or happiness.
او از امید یا خوشی بیبهره بود.
a mother recently bereaved
مادری که اخیراً داغدار شده است
The bereaved family are still in mourning.
خانوادهی سوگوار هنوز عزاداری میکنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bereave» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bereave