گذشتهی ساده:
dockedشکل سوم:
dockedسومشخص مفرد:
docksوجه وصفی حال:
dockingشکل جمع:
docksبندرگاه (برای کشتیها)
The workers on the dock were busy loading crates onto the ship.
کارگران بندرگاه مشغول بار کردن صندوقها در کشتی بودند.
The ship's captain directed the crew to bring the vessel into the dock for repairs.
کاپیتان کشتی به خدمه دستور داد تا کشتی را برای تعمیر به بندرگاه بیاورند.
The ship came into dock.
کشتی وارد بندرگاه شد.
اسکله
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the docks of Bushehr
اسکلههای بوشهر
The family gathered on the dock to watch the beautiful sunset over the lake.
اعضای خانواده در اسکله جمع شدند تا غروب زیبای خورشید بر فراز دریاچه را تماشا کنند.
حقوق جایگاه (جای نشستن متهم در دادگاه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
The judge motioned for the bailiff to bring the accused to the dock.
قاضی به ضابط قضایی اشاره کرد که متهم را به جایگاه بیاورد.
The defendant nervously approached the dock.
متهم با حالتی عصبی به جایگاه نزدیک شد.
گیاهشناسی ترشک
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
Many people mistake the dock for a weed due to its rapid growth and abundance.
بسیاری از مردم ترشک را به دلیل رشد سریع و فراوانی آن با علف هرز اشتباه میگیرند.
We learned about the various uses of docks in our botany class.
در کلاس گیاهشناسی با کاربردهای مختلف ترشک آشنا شدیم.
کامپیوتر داک (وسیلهای واسط بین کامپیوتر و سایر دستگاههای صوتی و تصویری با لوازم جانبی آنها)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The laptop was connected to the dock for easy charging and data transfer.
لپ تاپ برای شارژ آسان و انتقال اطلاعات به داک متصل بود.
The gaming console was connected to the dock to display the game on the TV screen.
کنسول بازی به داک متصل شد تا بازی روی صفحه تلویزیون نمایش داده شود.
The speaker was plugged into the dock to play music from the phone.
اسپیکر برای پخش موسیقی از گوشی به داک وصل شده بود.
کسر کردن (از حقوق و غیره)، جریمه کردن
The teacher will dock points from your final grade if you don't submit your assignment on time.
اگر تکلیف خود را بهموقع ارائه نکنید، معلم نمرات را از نمرهی نهایی شما کسر خواهد میکند.
He was docked $20 for repeated tardiness.
به خاطر تأخیر مکرر بیست دلار جریمه شد.
حذف کردن
It was necessary to dock some of the sentences.
لازم بود که برخی از جملات حذف شوند.
The editor had to dock several unnecessary scenes from the movie.
تدوینگر مجبور شد چندین صحنهی غیرضروری از فیلم را حذف کند.
بریدن، کوتاه کردن (عضوی از بدن یک جانور)
He had docked the tail and ears of his dogs.
او گوش و دم سگهای خود را بریده بود.
The veterinarian will dock the ears of the Doberman puppy to improve its hearing.
دامپزشک گوشهای تولهسگ دوبرمن را برای بهبود شنوایی او خواهد برید.
به هم پیوستن، متصل شدن (دو فضاپیما یا یک فضاپیما و ایستگاه فضایی)
The two spacecraft successfully docked in space.
این دو فضاپیما با موفقیت در فضا به هم پیوستند.
The space station had a designated area where incoming shuttles could dock.
ایستگاه فضایی دارای منطقهای تعیینشده بود که شاتلهای ورودی میتوانستند در آن به ایستگاه فضایی متصل شوند.
به بندرگاه رسیدن، به بندرگاه آوردن (کشتی)
The captain expertly docked the ship.
کاپیتان ماهرانه کشتی را به لنگرگاه آورد.
(انگلیس ـ عامیانه) در دست تعمیر، در تعمیرگاه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dock» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dock