آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Dock

    dɑːk dɒk

    گذشته‌ی ساده:

    docked

    شکل سوم:

    docked

    سوم‌شخص مفرد:

    docks

    وجه وصفی حال:

    docking

    شکل جمع:

    docks

    معنی dock | جمله با dock

    noun countable C1

    بندرگاه (برای کشتی‌ها)

    The workers on the dock were busy loading crates onto the ship.

    کارگران بندرگاه مشغول بار کردن صندوق‌ها در کشتی بودند.

    The ship's captain directed the crew to bring the vessel into the dock for repairs.

    کاپیتان کشتی به خدمه دستور داد تا کشتی را برای تعمیر به بندرگاه بیاورند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The ship came into dock.

    کشتی وارد بندرگاه شد.

    noun countable

    اسکله

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    the docks of Bushehr

    اسکله‌های بوشهر

    The family gathered on the dock to watch the beautiful sunset over the lake.

    اعضای خانواده در اسکله جمع شدند تا غروب زیبای خورشید بر فراز دریاچه را تماشا کنند.

    noun

    حقوق جایگاه (جای نشستن متهم در دادگاه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    The judge motioned for the bailiff to bring the accused to the dock.

    قاضی به ضابط قضایی اشاره کرد که متهم را به جایگاه بیاورد.

    The defendant nervously approached the dock.

    متهم با حالتی عصبی به جایگاه نزدیک شد.

    noun countable uncountable

    گیاه‌شناسی ترشک

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    Many people mistake the dock for a weed due to its rapid growth and abundance.

    بسیاری از مردم ترشک را به دلیل رشد سریع و فراوانی آن با علف هرز اشتباه می‌گیرند.

    We learned about the various uses of docks in our botany class.

    در کلاس گیاه‌شناسی با کاربردهای مختلف ترشک آشنا شدیم.

    noun countable

    کامپیوتر داک (وسیله‌ای واسط بین کامپیوتر و سایر دستگاه‌های صوتی و تصویری با لوازم جانبی آن‌ها)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The laptop was connected to the dock for easy charging and data transfer.

    لپ تاپ برای شارژ آسان و انتقال اطلاعات به داک متصل بود.

    The gaming console was connected to the dock to display the game on the TV screen.

    کنسول بازی به داک متصل شد تا بازی روی صفحه تلویزیون نمایش داده شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The speaker was plugged into the dock to play music from the phone.

    اسپیکر برای پخش موسیقی از گوشی به داک وصل شده بود.

    verb - transitive

    کسر کردن (از حقوق و غیره)، جریمه کردن

    The teacher will dock points from your final grade if you don't submit your assignment on time.

    اگر تکلیف خود را به‌موقع ارائه نکنید، معلم نمرات را از نمره‌ی نهایی شما کسر خواهد می‌کند.

    He was docked $20 for repeated tardiness.

    به خاطر تأخیر مکرر بیست دلار جریمه شد.

    verb - transitive

    حذف کردن

    It was necessary to dock some of the sentences.

    لازم بود که برخی از جملات حذف شوند.

    The editor had to dock several unnecessary scenes from the movie.

    تدوینگر مجبور شد چندین صحنه‌ی غیرضروری از فیلم را حذف کند.

    verb - transitive

    بریدن، کوتاه کردن (عضوی از بدن یک جانور)

    He had docked the tail and ears of his dogs.

    او گوش و دم سگ‌های خود را بریده بود.

    The veterinarian will dock the ears of the Doberman puppy to improve its hearing.

    دامپزشک گوش‌های توله‌سگ دوبرمن را برای بهبود شنوایی او خواهد برید.

    verb - transitive

    به هم پیوستن، متصل شدن (دو فضاپیما یا یک فضاپیما و ایستگاه فضایی)

    The two spacecraft successfully docked in space.

    این دو فضاپیما با موفقیت در فضا به هم پیوستند.

    The space station had a designated area where incoming shuttles could dock.

    ایستگاه فضایی دارای منطقه‌ای تعیین‌شده بود که شاتل‌های ورودی می‌توانستند در آن به ایستگاه فضایی متصل شوند.

    verb - intransitive verb - transitive

    به بندرگاه رسیدن، به بندرگاه آوردن (کشتی)

    The captain expertly docked the ship.

    کاپیتان ماهرانه کشتی را به لنگرگاه آورد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dock

    1. noun waterfront
      Synonyms:
      harbor landing pier wharf quay jetty marina slip berth levee embarkment landing pier lock
    1. verb land on the waterfront
      Synonyms:
      moor tie up berth anchor drop anchor put in join link up unite rendezvous hook up
      Antonyms:
      set sail ship out

    Idioms

    in dock

    (انگلیس ـ عامیانه) در دست تعمیر، در تعمیرگاه

    سوال‌های رایج dock

    گذشته‌ی ساده dock چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده dock در زبان انگلیسی docked است.

    شکل سوم dock چی میشه؟

    شکل سوم dock در زبان انگلیسی docked است.

    شکل جمع dock چی میشه؟

    شکل جمع dock در زبان انگلیسی docks است.

    وجه وصفی حال dock چی میشه؟

    وجه وصفی حال dock در زبان انگلیسی docking است.

    سوم‌شخص مفرد dock چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد dock در زبان انگلیسی docks است.

    ارجاع به لغت dock

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dock

    لغات نزدیک dock

    • - docent
    • - docile
    • - dock
    • - dockage
    • - docker
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.