Anchor

ˈæŋkər ˈæŋkə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    anchored
  • شکل سوم:

    anchored
  • سوم‌شخص مفرد:

    anchors
  • وجه وصفی حال:

    anchoring
  • شکل جمع:

    anchors

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
لنگر، لنگر کشتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- We dropped the anchor and stopped.
- لنگر را انداختیم و توقف کردیم.
- An anchor is a device, normally made of metal.
- لنگر کشتی، وسیله‌ای است که معمولاً از فلز ساخته می‌شود.
noun countable
(کسی یا چیزی که قوی و قابل اعتماد است و سبب می‌شود که مردم احساس امنیت و اعتماد‌به‌نفس کنند) حمایت‌کننده، تکیه‌گاه، حامی، پشتیبان
- She was my anchor.
- او تکیه‌گاه من بود.
- This treaty has been called the anchor of their foreign policy.
- این معاهده را حامی سیاست خارجی خود نامیده‌اند.
noun countable
گوینده‌ی خبر، اخبارگو
- local news anchors
- گویندگان خبر محلی
- a TV news anchor
- اخبارگوی تلویزیون
noun countable
ورزش (عضو تیم مانند تیم دو که به‌عنوان نفر آخر مسابقه می‌دهد) نفر آخر، عقب‌دار
- the anchor in the relay
- نفر آخر تیم در مسابقه دو امدادی
- US relay legend Jenny Thompson was anchor of the 400-metre freestyle final.
- جنی تامپسون، اسطوره‌ی دو امدادی آمریکا، عقب‌دار تیم در فینال ۴۰۰ متر آزاد بود.
verb - transitive verb - intransitive
لنگر انداختن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن، محکم کردن، بستن
- He anchored his ship in a shallow bay.
- او با کشتی خود در خلیج کم‌عمق لنگر انداخت.
- We anchored the wheelchair to the trunk of a tree.
- ویلچر را به تنه‌ی درخت بستیم.
verb - transitive
خبر گفتن، اخبارگویی کردن
- Dan Rather anchored the newscast.
- دان راتر اخبار را خواند.
- She will anchor the new morning news show.
- او در برنامه‌ی جدید صبحگاهی، اخبار را خواهد خواند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد anchor

  1. noun something used to hold another thing securely
    Synonyms: ballast, bower, comfort, defense, fastener, foothold, grapnel, grappling iron, grip, hold, hook, kedge, mainstay, mooring, mud hook, pillar, protection, safeguard, security, staff, stay, support
  2. verb hold, be held securely
    Synonyms: attach, berth, catch, dock, drop, fasten, fix, imbed, make port, moor, plant, secure, stay, tie, tie up
    Antonyms: detach, let go, loosen, unfasten

Collocations

  • at anchor

    (کشتی) لنگر انداخته، در لنگرگاه

  • drag anchor

    1- (به واسطه‌ی گیر نکردن لنگر) دست‌خوش امواج بودن، از جای خود حرکت کردن، ثابت نبودن 2- پسروی کردن، ناکام شدن، لغزیدن

  • drop (or cast) anchor

    (کشتی) لنگر انداختن، پهلو گرفتن، در جایی ساکن شدن، رحل اقامت افکندن

  • ride at anchor

    (کشتی) لنگر انداختن و در جای خود ثابت بودن

    لنگر انداخته شناور بودن

  • weigh anchor

    (کشتی) لنگر برداشتن، عزیمت کردن

    لنگر کشیدن، لنگر برداشتن

ارجاع به لغت anchor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «anchor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/anchor

لغات نزدیک anchor

پیشنهاد بهبود معانی