فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Anchor

ˈæŋkər ˈæŋkə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    anchored
  • شکل سوم:

    anchored
  • سوم شخص مفرد:

    anchors
  • وجه وصفی حال:

    anchoring
  • شکل جمع:

    anchors

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C2
    لنگر، لنگر کشتی
    • - We dropped the anchor and stopped.
    • - لنگر را انداختیم و توقف کردیم.
    • - An anchor is a device, normally made of metal.
    • - لنگر کشتی، وسیله‌ای است که معمولاً از فلز ساخته می‌شود.
  • noun countable
    (کسی یا چیزی که قوی و قابل اعتماد است و سبب می‌شود که مردم احساس امنیت و اعتماد‌به‌نفس کنند) حمایت‌کننده، تکیه‌گاه، حامی، پشتیبان
    • - She was my anchor.
    • - او تکیه‌گاه من بود.
    • - This treaty has been called the anchor of their foreign policy.
    • - این معاهده را حامی سیاست خارجی خود نامیده‌اند.
  • noun countable
    گوینده‌ی خبر، اخبارگو
    • - local news anchors
    • - گویندگان خبر محلی
    • - a TV news anchor
    • - اخبارگوی تلویزیون
  • noun countable
    ورزش (عضو تیم مانند تیم دو که به‌عنوان نفر آخر مسابقه می‌دهد) نفر آخر، عقب‌دار
    • - the anchor in the relay
    • - نفر آخر تیم در مسابقه دو امدادی
    • - US relay legend Jenny Thompson was anchor of the 400-metre freestyle final.
    • - جنی تامپسون، اسطوره‌ی دو امدادی آمریکا، عقب‌دار تیم در فینال ۴۰۰ متر آزاد بود.
  • verb - transitive verb - intransitive
    لنگر انداختن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن، محکم کردن، بستن
    • - He anchored his ship in a shallow bay.
    • - او با کشتی خود در خلیج کم‌عمق لنگر انداخت.
    • - We anchored the wheelchair to the trunk of a tree.
    • - ویلچر را به تنه‌ی درخت بستیم.
  • verb - transitive
    خبر گفتن، اخبارگویی کردن
    • - Dan Rather anchored the newscast.
    • - دان راتر اخبار را خواند.
    • - She will anchor the new morning news show.
    • - او در برنامه‌ی جدید صبحگاهی، اخبار را خواهد خواند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد anchor

  1. noun something used to hold another thing securely
    Synonyms: ballast, bower, comfort, defense, fastener, foothold, grapnel, grappling iron, grip, hold, hook, kedge, mainstay, mooring, mud hook, pillar, protection, safeguard, security, staff, stay, support
  2. verb hold, be held securely
    Synonyms: attach, berth, catch, dock, drop, fasten, fix, imbed, make port, moor, plant, secure, stay, tie, tie up
    Antonyms: detach, let go, loosen, unfasten

Collocations

  • at anchor

    (کشتی) لنگر انداخته، در لنگرگاه

  • drag anchor

    1- (به واسطه‌ی گیر نکردن لنگر) دست‌خوش امواج بودن، از جای خود حرکت کردن، ثابت نبودن 2- پسروی کردن، ناکام شدن، لغزیدن

  • drop (or cast) anchor

    (کشتی) لنگر انداختن، پهلو گرفتن، در جایی ساکن شدن، رحل اقامت افکندن

  • ride at anchor

    (کشتی) لنگر انداختن و در جای خود ثابت بودن

    لنگر انداخته شناور بودن

  • weigh anchor

    (کشتی) لنگر برداشتن، عزیمت کردن

    لنگر کشیدن، لنگر برداشتن

ارجاع به لغت anchor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «anchor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/anchor

لغات نزدیک anchor

پیشنهاد بهبود معانی