شکل جمع:
pillars(معماری) ستون، پایه، جرز، رکن، ارکان، ستون ساختن، خرپا، پیلپا، پالار، پاغر
Most of the building's weight is on the central pillar.
بیشتر وزن ساختمان روی پایهی مرکزی قرار دارد.
ستون یادبود (هر چیز ستون شکل)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the car raised pillars of dust.
اتومبیل ستونهایی از گرد و خاک به هوا میفرستاد.
(مجازی) عامل اساسی، رکن، محور اصلی، بنیان
he and his brother were the two main pillars of the party.
او و برادرش دو رکن اصلی حزب بودند.
حامی، پشتیبان
his mother was his only pillar.
مادرش یگانه پشتیبان او بود.
(با ستون یا خرپا) مستحکم کردن، پایهدار کردن، ستوندار کردن
از چاله توی چاه افتادن، از یک دردسر آزاد و دچار مخمصهی دیگر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pillar» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pillar