شکل جمع:
backbonesتیره پشت، ستون فقرات، (مجازاً) پشت، استقامت، استواری، استحکام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Banking is the backbone of every country's economy.
بانکداری ستون اصلی اقتصاد هر کشور است.
He doesn't have the backbone to do it.
جرئت انجام آن را ندارد.
He lacked the necessary backbone for this job.
او پشتکار لازم برای این شغل را نداشت.
a man of backbone
مرد پرغیرت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «backbone» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/backbone