با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Foothold

ˈfʊthoʊld ˈfʊthəʊld
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    جای پا، زیر پایی، جای ثابت، پایگاه
    • - to establish a foothold
    • - جای پا باز کردن
    • - The guerrillas gained a firm foothold in the slums.
    • - چریک‌ها در محله‌های فقیرنشین جای پای محکمی باز کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد foothold

  1. noun ledge
    Synonyms: crevice, footing, purchase, hold, toehold, space, niche, perch

ارجاع به لغت foothold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foothold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foothold

لغات نزدیک foothold

پیشنهاد بهبود معانی