آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Come Up

ˈkəm ʌp kʌm ʌp

گذشته‌ی ساده:

came up

شکل سوم:

come up

سوم‌شخص مفرد:

comes up

وجه وصفی حال:

coming up

معنی come up | جمله با come up

phrasal verb B2

نزدیک شدن، جلو آمدن

The little boy came up and stood quietly beside his mother.

پسر کوچولو جلو آمد و آرام کنار مادرش ایستاد.

When I was waiting at the bus stop, a stranger came up to me and smiled.

وقتی در ایستگاه اتوبوس منتظر بودم، غریبه‌ای نزدیکم شد و لبخند زد.

phrasal verb B2

مطرح شدن، مورد بحث قرار گرفتن، به میان آمدن، پیش کشیده شدن، صحبت از چیزی شدن، ذکر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Nothing new came up in yesterday’s meeting.

چیز جدیدی در جلسه‌ی دیروز مطرح نشد.

The question of safety came up when they planned the new project.

وقتی پروژه‌ی جدید را برنامه‌ریزی می‌کردند، موضوع ایمنی پیش کشیده شد.

phrasal verb B2

بالا آمدن، طلوع کردن (خورشید)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

مشاهده

As the sun came up, the birds began to sing.

با طلوع خورشید، پرندگان شروع به آواز خواندن کردند.

The sun comes up earlier in summer than in winter.

خورشید در تابستان زودتر از زمستان طلوع می‌کند.

phrasal verb C1

ظاهر شدن، نمایش داده شدن، بالا آمدن (روی صفحه)

Nothing came up when I searched for that file.

وقتی آن فایل را جست‌وجو کردم، هیچ چیزی روی صفحه بالا نیامد.

The instructions will come up once you press the start button.

به‌محض اینکه دکمه شروع را فشار دهید، دستورالعمل‌ها نمایش داده می‌شوند.

phrasal verb C1

پیش آمدن، فراهم شدن، ایجاد شدن، دست دادن، مهیا شدن (فرصت یا موقعیت)

An unexpected opportunity came up to meet the author in person.

فرصتی غیرمنتظره پیش آمد تا نویسنده را از نزدیک ملاقات کنیم.

Something better might come up if you wait a little longer.

اگر کمی بیشتر صبر کنی، ممکن است موقعیت بهتری دست بدهد.

phrasal verb C1

پیش آمدن، اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

An unexpected situation came up during the negotiations.

درطول مذاکرات، وضعیتی غیرمنتظره اتفاق افتاد.

If any problems come up, call me immediately.

اگر مشکلی پیش آمد، فوراً به من زنگ بزن.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد come up

  1. phrasal verb happen suddenly

Collocations

come up against fierce competition

مواجه شدن با رقابت شدید

come up against intense competition

مواجه شدن با رقابت شدید/سخت

come up with an alternative

ارائه دادن یک جایگزین، پیشنهاد دادن یک راه حل دیگر

come up with an idea

ایده‌ای به ذهن رسیدن، ایده‌ای دادن

come up to standard

به حد نصاب رسیدن، مطابق استاندارد بودن

Collocations بیشتر

come up with a suggestion

پیشنهادی دادن، پیشنهادی مطرح کردن

Idioms

come up roses

(عامیانه) خوب از آب در آمدن

ارجاع به لغت come up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «come up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come up

لغات نزدیک come up

پیشنهاد بهبود معانی