آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۱ شهریور ۱۴۰۴

    Come Up

    ˈkəm ʌp kʌm ʌp

    گذشته‌ی ساده:

    came up

    شکل سوم:

    come up

    سوم‌شخص مفرد:

    comes up

    وجه وصفی حال:

    coming up

    معنی come up | جمله با come up

    phrasal verb B2

    نزدیک شدن، جلو آمدن

    The little boy came up and stood quietly beside his mother.

    پسر کوچولو جلو آمد و آرام کنار مادرش ایستاد.

    When I was waiting at the bus stop, a stranger came up to me and smiled.

    وقتی در ایستگاه اتوبوس منتظر بودم، غریبه‌ای نزدیکم شد و لبخند زد.

    phrasal verb B2

    مطرح شدن، مورد بحث قرار گرفتن، به میان آمدن، پیش کشیده شدن، صحبت از چیزی شدن، ذکر شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Nothing new came up in yesterday’s meeting.

    چیز جدیدی در جلسه‌ی دیروز مطرح نشد.

    The question of safety came up when they planned the new project.

    وقتی پروژه‌ی جدید را برنامه‌ریزی می‌کردند، موضوع ایمنی پیش کشیده شد.

    phrasal verb B2

    بالا آمدن، طلوع کردن (خورشید)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    As the sun came up, the birds began to sing.

    با طلوع خورشید، پرندگان شروع به آواز خواندن کردند.

    The sun comes up earlier in summer than in winter.

    خورشید در تابستان زودتر از زمستان طلوع می‌کند.

    phrasal verb C1

    ظاهر شدن، نمایش داده شدن، بالا آمدن (روی صفحه)

    Nothing came up when I searched for that file.

    وقتی آن فایل را جست‌وجو کردم، هیچ چیزی روی صفحه بالا نیامد.

    The instructions will come up once you press the start button.

    به‌محض اینکه دکمه شروع را فشار دهید، دستورالعمل‌ها نمایش داده می‌شوند.

    phrasal verb C1

    پیش آمدن، فراهم شدن، ایجاد شدن، دست دادن، مهیا شدن (فرصت یا موقعیت)

    An unexpected opportunity came up to meet the author in person.

    فرصتی غیرمنتظره پیش آمد تا نویسنده را از نزدیک ملاقات کنیم.

    Something better might come up if you wait a little longer.

    اگر کمی بیشتر صبر کنی، ممکن است موقعیت بهتری دست بدهد.

    phrasal verb C1

    پیش آمدن، اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

    An unexpected situation came up during the negotiations.

    درطول مذاکرات، وضعیتی غیرمنتظره اتفاق افتاد.

    If any problems come up, call me immediately.

    اگر مشکلی پیش آمد، فوراً به من زنگ بزن.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد come up

    1. phrasal verb happen suddenly
      Synonyms:
      occur arise turn up crop up spring up rise

    Collocations

    come up against fierce competition

    مواجه شدن با رقابت شدید

    come up against intense competition

    مواجه شدن با رقابت شدید/سخت

    come up with an alternative

    ارائه دادن یک جایگزین، پیشنهاد دادن یک راه حل دیگر

    come up with an idea

    ایده‌ای به ذهن رسیدن، ایده‌ای دادن

    come up to standard

    به حد نصاب رسیدن، مطابق استاندارد بودن

    Collocations بیشتر

    come up with a suggestion

    پیشنهادی دادن، پیشنهادی مطرح کردن

    Idioms

    come up roses

    (عامیانه) خوب از آب در آمدن

    ارجاع به لغت come up

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «come up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come up

    لغات نزدیک come up

    • - come under attack
    • - come unglued
    • - come up
    • - come up against fierce competition
    • - come up against intense competition
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.