فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Come Up

ˈkəm ʌp kʌm ʌp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • phrasal verb B2
    (خورشید) بالا آمدن، طلوع کردن
  • phrasal verb
    (شخص) نزدیک شدن
  • phrasal verb
    ارتقا یافتن، ترقی کردن
  • phrasal verb
    (حادثه) پیش آمدن، اتفاق افتادن
  • phrasal verb
    (برنامه، نقشه) عملی شدن، تحقق یافتن، صورت گرفتن
  • phrasal verb
    (گیاه) سبز شدن، رشد کردن
  • phrasal verb
    (مسئله و موضوع) مطرح شدن، طرح شدن، مورد بحث قرار گرفتن، بررسی شدن
  • phrasal verb
    (قرعه‌کشی) اسم درآمدن، بردن، برنده شدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد come up

  1. phrasal verb happen suddenly
    Synonyms: arise, crop up, occur, rise, spring up, turn up
  2. phrasal verb Come towards (to approach)
  3. phrasal verb Emerge or become known (especially unexpectedly)
  4. phrasal verb Come to attention, present itself; to arrive or appear
  5. phrasal verb Appear
  6. phrasal verb Draw near in time
  7. phrasal verb Begin to feel the effects of a recreational drug

ارجاع به لغت come up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «come up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/come up

لغات نزدیک come up

پیشنهاد بهبود معانی