فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Relay

ˈriːleɪ ˈriːleɪ ˈriːleɪ ˈriːleɪ ˈriːleɪ

گذشته‌ی ساده:

relayed

شکل سوم:

relayed

سوم‌شخص مفرد:

relays

وجه وصفی حال:

relaying

شکل جمع:

relays

معنی‌ها

noun verb - transitive adverb

رله، امدادی، باز پخش کردن

noun verb - transitive adverb

بازپخش، بازپخش کردن، دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره، ایستگاه تقویت، مسابقه دو امدادی، تقویت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد relay

  1. verb pass on, transmit
    Synonyms:
    communicate transfer deliver send transmit carry spread hand over hand on send forth broadcast turn over
    Antonyms:
    keep hold on check

ارجاع به لغت relay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relay

لغات نزدیک relay

پیشنهاد بهبود معانی