آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ آبان ۱۴۰۴

    Relay

    ˈriːleɪ ˌrɪˈleɪ ˈriːleɪ ˌrɪˈleɪ

    گذشته‌ی ساده:

    relayed

    شکل سوم:

    relayed

    سوم‌شخص مفرد:

    relays

    وجه وصفی حال:

    relaying

    شکل جمع:

    relays

    معنی relay | جمله با relay

    verb - transitive

    منتقل کردن، بازگو کردن، پخش کردن، اطلاع دادن، ارسال کردن

    The radio station relayed the emergency alert to all local channels.

    ایستگاه رادیویی، هشدار اضطراری را به تمام کانال‌های محلی پخش کرد.

    Please relay my message to your manager as soon as possible.

    لطفاً پیام من را هر چه سریع‌تر به مدیر خود منتقل کنید.

    noun countable

    شیفت (گروه جایگزین)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Firefighters worked in relays to control the massive forest fire.

    آتش‌نشانان به‌صورت شیفت برای مهار آتش‌سوزی بزرگ جنگل فعالیت کردند.

    The hospital organized relays of nurses to care for patients during the emergency.

    بیمارستان، شیفت‌های پرستاری را برای مراقبت از بیماران در زمان اضطراری سازماندهی کرد.

    noun countable

    ورزش مسابقه‌ی امدادی (در دو یا شنا)

    همچنین می‌توان از relay race استفاده کرد.

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The final relay of the championship determined the winning team.

    مسابقه‌ی امدادی نهایی قهرمانی، تیم برنده را مشخص کرد.

    Relays are exciting because teamwork is just as important as speed.

    مسابقات امدادی هیجان‌انگیز هستند زیرا کار تیمی به اندازه‌ی سرعت اهمیت دارد.

    noun countable

    برق رله (سوئیچ الکتریکی)

    Engineers installed several relays to manage high-voltage circuits safely.

    مهندسین چند رله نصب کردند تا مدارهای با ولتاژ بالا را به‌طور ایمن مدیریت کنند.

    This relay acts as an automatic switch to protect the equipment.

    این رله به‌عنوان کلید خودکار برای محافظت از تجهیزات عمل می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد relay

    1. verb pass on, transmit
      Synonyms:
      communicate transfer deliver send transmit carry spread hand over hand on send forth broadcast turn over
      Antonyms:
      keep hold on check

    سوال‌های رایج relay

    گذشته‌ی ساده relay چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده relay در زبان انگلیسی relayed است.

    شکل سوم relay چی میشه؟

    شکل سوم relay در زبان انگلیسی relayed است.

    شکل جمع relay چی میشه؟

    شکل جمع relay در زبان انگلیسی relays است.

    وجه وصفی حال relay چی میشه؟

    وجه وصفی حال relay در زبان انگلیسی relaying است.

    سوم‌شخص مفرد relay چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد relay در زبان انگلیسی relays است.

    ارجاع به لغت relay

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «relay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relay

    لغات نزدیک relay

    • - relaxin
    • - relaxing
    • - relay
    • - relay amplifier
    • - relay center
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.