Hold On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
صبر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
phrasal verb
محکم نگه داشتن
- He kept a firm hold on my hand.
- او دست مرا محکم گرفت.
- He lost his hold on the rope.
- طناب از دستش دررفت (رها شد).
phrasal verb
اصرار کردن، پافشاری کردن
phrasal verb
وفادار ماندن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hold on

  1. phrasal verb grasp or grip firmly
  1. phrasal verb keep; to store something for someone
  1. phrasal verb wait a short time
  1. phrasal verb remain loyal

ارجاع به لغت hold on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hold on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hold-on

لغات نزدیک hold on

پیشنهاد بهبود معانی