فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hold On

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

محکم نگه داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He kept a firm hold on my hand.

او دست مرا محکم گرفت.

He lost his hold on the rope.

طناب از دستش دررفت (رها شد).

phrasal verb

اصرار کردن، پافشاری کردن

phrasal verb

وفادار ماندن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hold on

  1. phrasal verb grasp or grip firmly
  1. phrasal verb keep; to store something for someone
  1. phrasal verb wait a short time
  1. phrasal verb remain loyal

ارجاع به لغت hold on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hold on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hold-on

لغات نزدیک hold on

پیشنهاد بهبود معانی