آخرین به‌روزرسانی:

صفحه به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

برگ کاغذ، ورق

فونتیک فارسی

safhe
اسم

page, sheet, side, sheeting, leaf

او نام خود را در گوشه‌ی صفحه نوشت.

He wrote his name on the corner of the page.

یک صفحه تمبر پست آژدار شده.

A perforated sheet of stamps.

سطح صاف

فونتیک فارسی

safhe
اسم

plane, sheet, plate, grid, slab, face, table, screen

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

او صفحه را سوراخ کرد و پیچ را از آن گذراند.

He drilled a hole in the plate and passed the screw through it.

پروژکتور تصویر واضحی را روی صفحه انداخت.

The projector threw a clear image onto the screen.

سطح مدور برای صدا یا موسیقی

فونتیک فارسی

safhe
اسم

موسیقی record, screen, disk

(گرامافون) صفحه پر از خط‌افتادگی است.

The record is full of scratches.

دی‌جی با دقت سوزن را روی صفحه قرار داد تا موسیقی شروع شود.

The DJ carefully placed the stylus on the record to start the music.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد صفحه

  1. مترادف:
    برگ ورق ورقه
  1. مترادف:
    چهره صورت وجه
  1. مترادف:
    رویه سطح
  1. مترادف:
    دیسک

ارجاع به لغت صفحه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «صفحه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/صفحه

لغات نزدیک صفحه

پیشنهاد بهبود معانی