زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

چهره به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / chehre /

ادبی face, feature, visage, countenance, physiognomy

face

feature

visage

countenance

physiognomy

صورت

برای نشان دادن اثر نور پنجره، نیمی از چهره را روشن‌تر کشید.

To show the effect of the window light, he highlighted half of the face.

رسایی چهره

the expressiveness of a face

اسم
فونتیک فارسی / chehre /

character, personality, personage

character

personality

personage

فرد، شخص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

چهره‌ی رمزالود عباپوش بی هیچ حرفی در تاریکی شب ناپدید شد.

The mysterious personage in the cloak disappeared into the night without a word.

چهره‌ی تاریخی

historical personage

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چهره

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:
مترادف:
مترادف:

ارجاع به لغت چهره

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چهره» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چهره

لغات نزدیک چهره

پیشنهاد بهبود معانی