آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ خرداد ۱۴۰۴

    Yield

    jiːld jiːld

    گذشته‌ی ساده:

    yielded

    شکل سوم:

    yielded

    سوم‌شخص مفرد:

    yields

    وجه وصفی حال:

    yielding

    شکل جمع:

    yields

    معنی yield | جمله با yield

    verb - transitive C2

    ثمر دادن، ارزانی داشتن، تولید کردن، بازده داشتن، نتیجه داشتن، فراهم آوردن، عایدی داشتن، به بار آوردن، به دست آوردن، منجر شدن

    Their investment in technology yielded high profits.

    سرمایه‌گذاری آن‌ها در فناوری، عایدی زیادی داشت.

    The experiment yielded valuable data for future research.

    آزمایش، داده‌های ارزشمندی برای تحقیقات آینده فراهم کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    An orchard that yielded a good crop.

    باغ میوه‌ای که محصول خوبی داد.

    The election yielded one great surprise.

    انتخابات موجب یک شگفتی بزرگ شد.

    Without fertilizers this soil will not yield.

    بدون کود این خاک حاصل نخواهد داد.

    The new engine yields more power.

    موتور جدید نیروی بیشتری تولید می‌کند.

    Finally an Egyptian tomb yielded its secrets to the eyes of man.

    بالأخره یک قبر مصری اسرار خود را به دیدگان بشریت ارزانی داشت.

    An investment that yielded high profits

    سرمایه‌گذاری‌ای که سود زیادی به بار آورد

    a mine that has yielded poorly

    معدنی که بازده خوبی نداشته است

    verb - intransitive verb - transitive

    تسلیم شدن، واگذار کردن، تحویل دادن، منصرف شدن، کنار کشیدن، صرف نظر کردن، از دست دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The king was forced to yield his throne after the uprising.

    پادشاه پس‌از شورش مجبور به واگذاری تاج‌وتخت شد.

    She yielded her position on the board to a younger member.

    او از سمت خود در هیئت‌مدیره کناره‌گیری کرد و آن را به عضوی جوان‌تر سپرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He yielded to our demands.

    تسلیم خواسته‌های ما شد.

    They refused to yield the fortress to the enemy.

    آنان از تسلیم کردن دژ به دشمن سرباز زدند.

    Suddenly the enemy yielded.

    ناگهان دشمن تسلیم شد.

    Jacob yielded up the ghost.

    یعقوب جان داد.

    Leily yielded her heart to Majnoon.

    لیلی قلب خود را به مجنون سپرد.

    Ali yielded the point.

    علی به آن نکته اذعان کرد.

    Mohsen was unwilling to yield the argument.

    محسن مایل نبود که شکست استدلال خود را بپذیرد.

    I yield to no one in my respect for his genius.

    هیچ‌کس مثل من برای نبوغ او احترام قائل نیست.

    His poetry does not easily yield itself to interpretation.

    شعرش به‌آسانی قابل‌تفسیر نیست.

    Their mutton yields to ours but their beef is excellent.

    گوشت گوسفند آن‌ها به‌خوبی گوشت گوسفند ما نیست؛ ولی گوشت گاو آن‌ها عالی است.

    Pavements yielded to dirt roads.

    آسفالت جای خود را به جاده‌ی خاکی داد.

    The cool air of the mountains yielded to sweltering heat as they descended.

    همین که به پایین حرکت کردند هوای خنک کوهسار تبدیل به گرمای طاقت‌فرسا شد.

    to yield oneself to physical pleasures

    خود را تسلیم لذایذ جسمی کردن

    verb - intransitive formal

    خم شدن، شکستن، تا شدن (تحت فشار)

    The metal bar yielded slightly under pressure.

    میله‌ی فلزی زیر فشار کمی خم شد.

    The thin ice yielded as he stepped onto it.

    یخ نازک با قدم گذاشتن او روی آن شکست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the door would not yield to their blows.

    درب در مقابل ضربه‌های آن‌ها درهم شکسته نشد.

    Metals that yield under pressure and heat

    فلزاتی که تحت فشار و گرما خم می‌شوند

    verb - intransitive

    انگلیسی آمریکایی راه دادن، حق تقدم دادن، کنار کشیدن (و اجازه به دیگران برای عبور)

    در انگلیسی بریتانیایی از give way استفاده می‌شود.

    You should yield to oncoming traffic before turning left.

    قبل‌از اینکه به چپ بپیچید، باید به خودروهای روبه‌رو حق تقدم بدهید.

    Always yield when merging onto a highway.

    هنگام وارد شدن به بزرگراه همیشه باید راه بدهید.

    noun countable

    بازده، سود، محصول، بهره، درآمد

    معمولاً به شکل جمع استفاده می‌شود.

    The factory’s production yield improved after they upgraded the machinery.

    بازده تولید کارخانه پس‌از به‌روزرسانی ماشین‌آلات بهبود یافت.

    This year’s wheat yield was much higher due to better weather.

    محصول گندم امسال به‌دلیل شرایط آب‌وهوایی بهتر، بسیار بیشتر بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    average yield per acre of land

    برداشت متوسط از هر جریب زمین

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد yield

    1. noun production of labor
      Synonyms:
      output produce earnings income revenue return profit harvest crop takings turnout outturn
    1. verb produce
      Synonyms:
      give provide supply bring forth generate afford furnish bear earn return net pay discharge bring in offer proffer tender admit allow sell for turn out give off hold out blossom beam accrue
      Antonyms:
      withhold disallow
    1. verb give in, surrender
      Synonyms:
      give up surrender submit capitulate cede relinquish defer cave in back down give way abdicate resign succumb admit defeat lay down arms hand over fold relent bend bow collapse crumple break sag abandon leave reject suffer defeat come to terms relax part with let go knuckle under throw in the towel call it quits give oneself over fold up buy go
      Antonyms:
      refuse reject oppose prevent deny
    1. verb grant, allow
      Synonyms:
      agree consent allow permit admit concede accept comply assent acknowledge accede waive defer surrender acquiesce bow concur fail go along with toe the line go with the flow fit in play the game toe the mark break
      Antonyms:
      disapprove veto disallow counter

    Phrasal verbs

    yield up

    علیرغم میل خود چیزی دادن

    فاش کردن

    Collocations

    yield oneself (or itself) to something

    خود را تسلیم چیزی کردن، تن در دادن، - پذیرا بودن

    yield the right of way

    (رانندگی) حق تقدم دادن

    Idioms

    yield the palm to

    به شکست خود اعتراف کردن، به برتری دیگری اعتراف کردن

    سوال‌های رایج yield

    معنی yield به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی yield در زبان فارسی به معانی «بازده»، «محصول» و همچنین «واگذاری»، «تسلیم شدن» ترجمه می‌شود.

    کلمه‌ی yield بسته به زمینه کاربرد، معانی مختلفی دارد. در حوزه کشاورزی و اقتصاد، yield به مقدار محصول یا بازدهی که از یک زمین یا سرمایه‌گذاری به دست می‌آید اشاره دارد. برای مثال، yield محصول گندم در یک مزرعه نشان‌دهنده میزان تولید محصول نسبت به مساحت زمین است و معیار مهمی در سنجش بهره‌وری کشاورزی محسوب می‌شود.

    در علوم مالی، yield به نرخ بازده سرمایه‌گذاری‌ها اشاره دارد، یعنی درصد سودی که یک سرمایه‌گذار از سرمایه‌گذاری خود در مدت زمان مشخص دریافت می‌کند. این مفهوم برای تصمیم‌گیری‌های مالی و ارزیابی عملکرد سرمایه‌گذاری‌ها اهمیت فراوانی دارد.

    از سوی دیگر، yield در زبان عمومی و حقوقی به معنای واگذاری یا تسلیم شدن است. برای مثال، در رانندگی، yield کردن به معنی دادن حق تقدم به دیگر خودروها است؛ یعنی وقتی یک راننده به دیگری اجازه عبور می‌دهد، گفته می‌شود که yield کرده است. این مفهوم به نوعی نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری و احترام به قوانین و دیگران است.

    همچنین، yield در علوم مهندسی و فیزیک به معنای نقطه‌ای است که در آن یک ماده تحت فشار یا نیرو، شروع به تغییر شکل دائمی یا پلاستیکی می‌کند که به آن «نقطه تسلیم» گفته می‌شود. این مفهوم برای تعیین مقاومت و دوام مواد بسیار مهم است.

    کلمه‌ی yield به عنوان واژه‌ای چندمنظوره، در زمینه‌های مختلف کاربردهای متفاوتی دارد اما در تمامی معانی، مفاهیمی مرتبط با دریافت، تولید، تسلیم یا انعطاف را منتقل می‌کند.

    گذشته‌ی ساده yield چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده yield در زبان انگلیسی yielded است.

    شکل سوم yield چی میشه؟

    شکل سوم yield در زبان انگلیسی yielded است.

    شکل جمع yield چی میشه؟

    شکل جمع yield در زبان انگلیسی yields است.

    وجه وصفی حال yield چی میشه؟

    وجه وصفی حال yield در زبان انگلیسی yielding است.

    سوم‌شخص مفرد yield چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد yield در زبان انگلیسی yields است.

    ارجاع به لغت yield

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «yield» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/yield

    لغات نزدیک yield

    • - yiddishism
    • - yiddishist
    • - yield
    • - yield oneself (or itself) to something
    • - yield the palm to
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.