گذشتهی ساده:
earnedشکل سوم:
earnedتحصیل کردن، کسب معاش کردن، به دست آوردن، دخل کردن، درآمد داشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mahmood earns a good income.
محمود درآمد خوبی دارد.
The money which he earned.
پولهایی که او به دست آورد.
Gradually he earned a good reputation.
کمکم شهرت خوبی به دست آورد.
John and David earned everyone's respect.
جان و دیوید مورد احترام همه شدند.
He has earned his promotion, but we can't give it to him now.
او شایستهی ترفیع است؛ ولی اکنون دادن ترفیع برایمان میسر نیست.
Your savings earn an interest of five percent.
به پسانداز شما سود پنج درصد تعلق میگیرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «earn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/earn