فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Acquiesce

ˌækwiˈes ˌækwiˈes

گذشته‌ی ساده:

acquiesced

شکل سوم:

acquiesced

سوم‌شخص مفرد:

acquiesces

وجه وصفی حال:

acquiescing

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive

تسلیم شدن، تن در دادن، راضی شدن، رضایت دادن، موافقت کردن، آرام کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

We didn't acquiesce to their demand.

به خواسته‌ی آن‌ها تن در ندادیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد acquiesce

  1. verb agree with some reluctance
    Synonyms:
    agree accept allow approve consent comply yield accede conform submit concur give in go along okay yes adjust adapt accommodate reconcile jibe ditto buy pass set shake on cave in cry uncle say uncle come around come across cut a deal play ball roll over and play dead give out bow to
    Antonyms:
    disagree object dissent protest

ارجاع به لغت acquiesce

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acquiesce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/acquiesce

لغات نزدیک acquiesce

پیشنهاد بهبود معانی