با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Acquiescence

ˌækwiˈesəns ˌækwiˈesns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    رضایت، تن در دادن، موافقت
    • - He finally gave her acquiescence.
    • - بالأخره رضایت داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد acquiescence

  1. noun reluctant agreement
    Synonyms: acceptance, accession, approval, assent, compliance, concurrence, conformity, consent, giving in, obedience, permission, resignation, submission, submissiveness, yielding
    Antonyms: disagreement, insubordination, rebellion

ارجاع به لغت acquiescence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acquiescence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acquiescence

لغات نزدیک acquiescence

پیشنهاد بهبود معانی