با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Conformity

kənˈfɔːrmət̬i kənˈfɔːməti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
هم‌نوایی، هم‌شکلی، هم‌رنگی (با استانداردهای معمول مورد انتظار یک گروه یا جامعه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Today's society imposes conformity.
- اجتماع امروزی هم‌نوایی را تحمیل می‌کند.
- Conformity can create a sense of belonging, but it can also limit individuality.
- هم‌رنگی می‌تواند احساس تعلق ایجاد کند اما همچنین می‌تواند فردیت را محدود کند.
noun uncountable
مطابقت، انطباق
- The team's success was due to their conformity with the coach's game plan.
- موفقیت این تیم به دلیل مطابقت آن‌ها با برنامه‌ی بازی مربی بود.
- The artist's work demonstrated a lack of conformity with traditional styles.
- در آثار این هنرمند انطباق نداشتن با سبک‌های سنتی مشهود بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conformity

  1. noun compliance
    Synonyms: acquiescence, allegiance, assent, consent, conventionality, docility, obedience, observance, orthodoxy, resignation, submission, willingness
    Antonyms: difference, fight, noncomformity, refusal
  2. noun correspondence, harmony
    Synonyms: accord, affinity, agreement, coherence, conformance, congruity, consistency, consonance, likeness, resemblance, similarity
    Antonyms: disagreement, discord, nonconformity

لغات هم‌خانواده conformity

ارجاع به لغت conformity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conformity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conformity

لغات نزدیک conformity

پیشنهاد بهبود معانی