فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Confounded

kənˈfaʊndɪd kənˈfaʊndɪd

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

قدیمی لعنتی، فلان‌فلان‌شده (برای ابراز خشم)

Where did you put those confounded keys?

اون کلیدهای لعنتی را کجا گذاشتی؟

That confounded dog won't stop barking!

آن سگ فلان‌فلان‌شده از عوعو کردن دست نمی‌کشد!

adjective

هاج‌وواج، حیران، سرگشته، گیج، مبهوت، مات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The professor's explanation left me feeling utterly confounded.

توضیحات استاد باعث شد من کاملاً هاج‌وواج شوم.

She looked confounded as she tried to solve the complex math problem.

او در حالی که سعی می‌کرد مسئله‌ی پیچیده‌ی ریاضی را حل کند، گیج به نظر می‌رسید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confounded

  1. adjective confused
    Synonyms:
    perplexed confused bewildered disconcerted befuddled

ارجاع به لغت confounded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confounded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/confounded

لغات نزدیک confounded

پیشنهاد بهبود معانی