آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Fight

faɪt faɪt

گذشته‌ی ساده:

fought

شکل سوم:

fought

سوم‌شخص مفرد:

fights

وجه وصفی حال:

fighting

شکل جمع:

fights

معنی fight | جمله با fight

verb - transitive B1

جنگیدن با، جنگ را ادامه دادن، مبارزه کردن (بوکس) با

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

the fight against addiction

پیکار با اعتیاد

His body could not fight off three diseases at once.

بدنش نمی‌توانست در آن واحد با سه بیماری پیکار کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Children were fighting in the street.

بچه‌ها در خیابان دعوا می‌کردند.

Both boxers fought well.

هر دو مشت‌باز خوب جنگیدند.

The Allies fought against Japan.

متحدین علیه ژاپن جنگیدند.

We must fight against illiteracy.

ما باید با بی‌سوادی پیکار کنیم.

verb - intransitive

ضربه رد و بدل کردن، پیکار کردن، ستیز کردن، ستیزیدن، زد و خورد کردن، جنگ و دعوا کردن، کتک کاری کردن، جر و بحث کردن، دعوای لفظی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Her parents fought constantly.

پدر و مادرش دائماً با هم مشاجره می‌کردند.

We will fight the enemy to our last man.

ما تا نفر آخر با دشمن خواهیم جنگید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He fought in two elections.

او در دو انتخابات مبارزه کرد.

fighting in the air and at sea

جنگیدن در هوا و دریا

verb - transitive

کوشش و تقلا کردن، تلاش کردن

He fought his way to the presidency.

او با تلاش مداوم به ریاست‌جمهوری رسید.

noun countable

نبرد، پیکار، جنگ، زد و خورد، کارزار، حرب

excuse the fight among the seventy-two tribes

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

The fight lasted two hours.

نبرد دو ساعت طول کشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Much of the fighting took place on the beach.

بیشتر نبردها در ساحل اتفاق افتاد.

noun uncountable

ستیزه‌خویی، دعوا‌طلبی

He is still full of fight.

هنوز هم پر از شور و شر است.

noun countable

مشت بازی، بکس (بازی)

The fight lasted no more than seven rounds.

مشت‌بازی هفت دور بیشتر طول نکشید.

He could no longer fight down his tears.

او دیگر نمی‌توانست جلو اشک‌های خود را بگیرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We fought off repeated enemy attack.

ما آفندهای مکرر دشمن را پس زدیم.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fight

  1. noun courage, will to resist

Phrasal verbs

fight back

متقابلا جنگیدن، مبارزه کردن، مقابله به مثل کردن، متقابلا حمله کردن

fight down (or back)

برای جلوگیری از بروز چیزی جنگیدن یا تلاش کردن

fight off

برای احتراز از چیزی جنگیدن یا تلاش کردن، جنگیدن و جلوگیری کردن، از پس چیزی در آمدن، مبارزه کردن

(حمله یا اصرار و غیره) پس زدن، مقاومت کردن، دفع کردن، دور کردن

Idioms

a fighting chance

احتمال کم (به بردن یا موفقیت)، روزنه‌ی امید

fight it out

تا شکست یک طرف به جنگ ادامه دادن

fight to the finish

تا پایان جنگیدن، تا دم مرگ نبرد کردن

fighting talk (or words)

(عامیانه) حرف ستیز‌آمیز، حرفی که از آن بوی جنگ می‌آید.

if you can't fight them, join them

اگر نمی‌توانی از پس آنها بر بیایی، به آنها بپیوند.

سوال‌های رایج fight

گذشته‌ی ساده fight چی میشه؟

گذشته‌ی ساده fight در زبان انگلیسی fought است.

شکل سوم fight چی میشه؟

شکل سوم fight در زبان انگلیسی fought است.

شکل جمع fight چی میشه؟

شکل جمع fight در زبان انگلیسی fights است.

وجه وصفی حال fight چی میشه؟

وجه وصفی حال fight در زبان انگلیسی fighting است.

سوم‌شخص مفرد fight چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد fight در زبان انگلیسی fights است.

ارجاع به لغت fight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fight

لغات نزدیک fight

پیشنهاد بهبود معانی