تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
متقابلا جنگیدن، مبارزه کردن، مقابله به مثل کردن، متقابلا حمله کردن
برای جلوگیری از بروز چیزی جنگیدن یا تلاش کردن
برای احتراز از چیزی جنگیدن یا تلاش کردن، جنگیدن و جلوگیری کردن، از پس چیزی در آمدن، مبارزه کردن
(حمله یا اصرار و غیره) پس زدن، مقاومت کردن، دفع کردن، دور کردن
احتمال کم (به بردن یا موفقیت)، روزنهی امید
تا شکست یک طرف به جنگ ادامه دادن
تا پایان جنگیدن، تا دم مرگ نبرد کردن
(عامیانه) حرف ستیزآمیز، حرفی که از آن بوی جنگ میآید.
if you can't fight them, join them
اگر نمیتوانی از پس آنها بر بیایی، به آنها بپیوند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fight