آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Fight

    faɪt faɪt

    گذشته‌ی ساده:

    fought

    شکل سوم:

    fought

    سوم‌شخص مفرد:

    fights

    وجه وصفی حال:

    fighting

    شکل جمع:

    fights

    معنی fight | جمله با fight

    verb - transitive B1

    جنگیدن با، جنگ را ادامه دادن، مبارزه کردن (بوکس) با

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    the fight against addiction

    پیکار با اعتیاد

    His body could not fight off three diseases at once.

    بدنش نمی‌توانست در آن واحد با سه بیماری پیکار کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Children were fighting in the street.

    بچه‌ها در خیابان دعوا می‌کردند.

    Both boxers fought well.

    هر دو مشت‌باز خوب جنگیدند.

    The Allies fought against Japan.

    متحدین علیه ژاپن جنگیدند.

    We must fight against illiteracy.

    ما باید با بی‌سوادی پیکار کنیم.

    verb - intransitive

    ضربه رد و بدل کردن، پیکار کردن، ستیز کردن، ستیزیدن، زد و خورد کردن، جنگ و دعوا کردن، کتک کاری کردن، جر و بحث کردن، دعوای لفظی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Her parents fought constantly.

    پدر و مادرش دائماً با هم مشاجره می‌کردند.

    We will fight the enemy to our last man.

    ما تا نفر آخر با دشمن خواهیم جنگید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He fought in two elections.

    او در دو انتخابات مبارزه کرد.

    fighting in the air and at sea

    جنگیدن در هوا و دریا

    verb - transitive

    کوشش و تقلا کردن، تلاش کردن

    He fought his way to the presidency.

    او با تلاش مداوم به ریاست‌جمهوری رسید.

    noun countable

    نبرد، پیکار، جنگ، زد و خورد، کارزار، حرب

    excuse the fight among the seventy-two tribes

    جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

    The fight lasted two hours.

    نبرد دو ساعت طول کشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Much of the fighting took place on the beach.

    بیشتر نبردها در ساحل اتفاق افتاد.

    noun uncountable

    ستیزه‌خویی، دعوا‌طلبی

    He is still full of fight.

    هنوز هم پر از شور و شر است.

    noun countable

    مشت بازی، بکس (بازی)

    The fight lasted no more than seven rounds.

    مشت‌بازی هفت دور بیشتر طول نکشید.

    He could no longer fight down his tears.

    او دیگر نمی‌توانست جلو اشک‌های خود را بگیرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We fought off repeated enemy attack.

    ما آفندهای مکرر دشمن را پس زدیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fight

    1. noun physical encounter
      Synonyms:
      conflict battle struggle combat clash dispute argument altercation controversy contention rivalry hostility difficulty disagreement engagement action affray bout brawl brush contest dissension dogfight duel exchange feud fracas fuss melee quarrel riot row scrap scuffle tiff to-do tussle war wrangling broil fisticuffs fray free-for-all joust match round ruckus scrimmage set-to skirmish sparring match strife battle royal rumble
      Antonyms:
      peace
    1. noun courage, will to resist
      Synonyms:
      spirit resistance boldness pluck backbone aggression attack aggressiveness combativeness pugnacity belligerence mettle gameness hardihood militancy
    1. verb engage in physical encounter
      Synonyms:
      attack battle war assault struggle clash contend resist spar grapple wrestle scrap skirmish brawl quarrel dispute tussle altercate challenge withstand strive oppugn defend mix it up exchange blows cross swords do battle wage war go to war buck meet traverse tilt rowdy flare up tiff bicker feud wrangle tug brush with joust carry on war ply weapons take the field take up the gauntlet bear arms bandy with take all comers
      Antonyms:
      agree surrender yield make peace
    1. verb oppose action, belief
      Synonyms:
      oppose resist combat argue defy dispute contest withstand struggle strive persevere endure maintain uphold continue persist buck take on wage repel traverse support effect conduct carry on exert oneself push forward force further take pains spare no effort toil on hammer away put up an argument make a stand against stand up to engage in tangle with wrangle squabble row bicker hassle fall out lay into light into buckle down prosecute travail
      Antonyms:
      support agree uphold believe

    Phrasal verbs

    fight back

    متقابلا جنگیدن، مبارزه کردن، مقابله به مثل کردن، متقابلا حمله کردن

    fight down (or back)

    برای جلوگیری از بروز چیزی جنگیدن یا تلاش کردن

    fight off

    برای احتراز از چیزی جنگیدن یا تلاش کردن، جنگیدن و جلوگیری کردن، از پس چیزی در آمدن، مبارزه کردن

    (حمله یا اصرار و غیره) پس زدن، مقاومت کردن، دفع کردن، دور کردن

    Idioms

    a fighting chance

    احتمال کم (به بردن یا موفقیت)، روزنه‌ی امید

    fight it out

    تا شکست یک طرف به جنگ ادامه دادن

    fight to the finish

    تا پایان جنگیدن، تا دم مرگ نبرد کردن

    fighting talk (or words)

    (عامیانه) حرف ستیز‌آمیز، حرفی که از آن بوی جنگ می‌آید.

    if you can't fight them, join them

    اگر نمی‌توانی از پس آنها بر بیایی، به آنها بپیوند.

    سوال‌های رایج fight

    گذشته‌ی ساده fight چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fight در زبان انگلیسی fought است.

    شکل سوم fight چی میشه؟

    شکل سوم fight در زبان انگلیسی fought است.

    شکل جمع fight چی میشه؟

    شکل جمع fight در زبان انگلیسی fights است.

    وجه وصفی حال fight چی میشه؟

    وجه وصفی حال fight در زبان انگلیسی fighting است.

    سوم‌شخص مفرد fight چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fight در زبان انگلیسی fights است.

    ارجاع به لغت fight

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fight

    لغات نزدیک fight

    • - figeater
    • - figer wave
    • - fight
    • - fight (or resist, etc.) to the death
    • - fight (or tilt at) windmills
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.