برای احتراز از چیزی جنگیدن یا تلاش کردن، جنگیدن و جلوگیری کردن، از پس چیزی در آمدن، مبارزه کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
I've had to fight him off.
باید از پس او بر میآمدم.
Elaine’s fighting off a cold.
الین با سرماخوردگی مبارزه کرد.
(حمله یا اصرار و غیره) پس زدن، مقاومت کردن، دفع کردن، دور کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Bodyguards had to fight off the crowds.
محافظین مجبور شدند جمعیت را دور کنند.
I was trying to fight off the urge to sneak into the kitchen for something to eat.
سعی میکردم در مقابل این وسوسه که به آشپزخانه برم و چیزی بخورم مقاومت کنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fight off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fight-off