با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Affray

əˈfreɪ əˈfreɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun verb - transitive
    غوغا، نزاع، سلب آرامش مردم، مزاحمت فراهم آوردن، ترساندن، هراسانیدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد affray

  1. noun A quarrel, fight, or disturbance marked by very noisy, disorderly, and often violent behavior
    Synonyms: attack, brawl, fracas, altercation, donnybrook, disturbance, fray, melee, riot, broil, assault, free-for-all, battle, clash, row, ruction, encounter, tumult, fight, rumble, quarrel, ruckus, scuffle, skirmish, ruffle

ارجاع به لغت affray

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «affray» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/affray

لغات نزدیک affray

پیشنهاد بهبود معانی