گذشتهی ساده:
battledشکل سوم:
battledسومشخص مفرد:
battlesوجه وصفی حال:
battlingشکل جمع:
battlesرزم، پیکار، جدال، مبارزه، ستیز، جنگ، نبرد، نزاع، زد و خورد (بین نیروهای مسلح)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The two armies fought fiercely in the battle for control of the city.
دو ارتش در مبارزهی نظامی برای کنترل شهر بهشدت جنگیدند.
His father was killed in the battle of Britain.
پدرش در نبرد بریتانیا کشته شد.
a sea battle
نبرد دریایی
the most important battle of that war
مهمترین نبرد آن جنگ
do battle (with)
نبرد کردن (با)، پیکار کردن (با)، مقابله کردن
مبارزه، پیکار، جدال، نزاع، نبرد، درگیری، کشمکش (بین دو گروه یا در مقابل وضعیتی خاص)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
There is an ongoing battle between tradition and modern values in many societies.
در بسیاری از جوامع، درگیریای مداوم میان سنت و ارزشهای مدرن وجود دارد.
Environmentalists are fighting a long battle to save the rainforests.
طرفداران محیط زیست در جدالی طولانی برای نجات جنگلهای بارانی هستند.
There's a constant battle between the government and the opposition.
نزاعی دائمی بین دولت و مخالفان وجود دارد.
the battle between the sexes
کشمکش بین دو جنس مخالف (مرد و زن)
the battle against illiteracy
پیکار با بیسوادی
تلاش، کوشش، تقلا (برای به دست آوردن یا تغییر چیزی)
He faced a long battle to overcome his addiction.
او با تلاشی طولانی برای غلبه بر اعتیاد خود روبهرو شد.
Recovering from the accident was a physical and emotional battle.
بهبود پساز آن تصادف، کوششی جسمی و روحی بود.
the battle for women's rights
تلاش برای حقوق مدنی زنان
مبارزه کردن، نبرد کردن، جنگیدن، پیکار کردن، درگیر شدن
The rival gangs battled for control of the neighborhood.
گروههای رقیب برای کنترل محله با هم نبرد کردند.
Protesters battled with security forces near the government building.
معترضان در نزدیکی ساختمان دولت با نیروهای امنیتی جنگیدند.
مبارزه کردن، تلاش کردن، تقلا کردن، درگیر بودن، دستوپنجه نرم کردن
She battled through years of poverty to become a successful entrepreneur.
او سالها با فقر مبارزه کرد تا به کارآفرینی موفق تبدیل شود.
The community is battling to preserve its cultural heritage.
آن جامعه برای حفظ میراث فرهنگیاش تلاش میکند.
My dad was battling for his life.
پدرم برای جان خود تقلا میکرد (با مرگ دست به گریبان بود).
جنگ لفظی و زیرکانه
تقلای بیهوده کردن، بیهوده کوشیدن
بخش عمدهی کار، مهمترین گام در راه انجام کاری
(جنگ یا مسابقه یا پیکار) آغاز کردن
دعوت جنگ تن به تن (که توسط متهم برای اثبات بیگناهی خود اعلام میشد)
نبرد به شدت ادامه دارد
نبرد سرنوشتساز
نبرد حقوقی سخت
نبرد طولانیمدت
شکست خوردن در نبرد
نبرد در حال حرکت، درگیری مداوم
پیروز شدن در نبرد
مبارزه با سیل
پیروز شدن در نبرد / برنده شدن در مبارزه
هفتخان رستم، کار خیلی سخت، شرایط بسیار دشوار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «battle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/battle