آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ مرداد ۱۴۰۴

    Battle

    ˈbætl ˈbætl

    گذشته‌ی ساده:

    battled

    شکل سوم:

    battled

    سوم‌شخص مفرد:

    battles

    وجه وصفی حال:

    battling

    شکل جمع:

    battles

    معنی battle | جمله با battle

    noun countable B1

    رزم، پیکار، جدال، مبارزه، ستیز، جنگ، نبرد، نزاع، زد و خورد (بین نیروهای مسلح)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Everyone you meet is fighting a battle you know nothing about.

    هر کسی را که می‌بینی، در حال جنگیدن در نبردی است که تو هیچ از آن نمی‌دانی.

    The two armies fought fiercely in the battle for control of the city.

    دو ارتش در مبارزه‌ی نظامی برای کنترل شهر به‌شدت جنگیدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His father was killed in the battle of Britain.

    پدرش در نبرد بریتانیا کشته شد.

    a sea battle

    نبرد دریایی

    the most important battle of that war

    مهمترین نبرد آن جنگ

    do battle (with)

    نبرد کردن (با)، پیکار کردن (با)، مقابله کردن

    noun countable B2

    مبارزه، پیکار، جدال، نزاع، نبرد، درگیری، کشمکش (بین دو گروه یا در مقابل وضعیتی خاص)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    There is an ongoing battle between tradition and modern values in many societies.

    در بسیاری از جوامع، درگیری‌ای مداوم میان سنت و ارزش‌های مدرن وجود دارد.

    Environmentalists are fighting a long battle to save the rainforests.

    طرفداران محیط زیست در جدالی طولانی برای نجات جنگل‌های بارانی هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    There's a constant battle between the government and the opposition.

    نزاعی دائمی بین دولت و مخالفان وجود دارد.

    the battle between the sexes

    کشمکش بین دو جنس مخالف (مرد و زن)

    the battle against illiteracy

    پیکار با بی‌سوادی

    noun countable B2

    تلاش، کوشش، تقلا (برای به دست آوردن یا تغییر چیزی)

    He faced a long battle to overcome his addiction.

    او با تلاشی طولانی برای غلبه بر اعتیاد خود روبه‌رو شد.

    Recovering from the accident was a physical and emotional battle.

    بهبود پس‌از آن تصادف، کوششی جسمی و روحی بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the battle for women's rights

    تلاش برای حقوق مدنی زنان

    verb - intransitive

    مبارزه کردن، نبرد کردن، جنگیدن، پیکار کردن، درگیر شدن

    The rival gangs battled for control of the neighborhood.

    گروه‌های رقیب برای کنترل محله با هم نبرد کردند.

    Protesters battled with security forces near the government building.

    معترضان در نزدیکی ساختمان دولت با نیروهای امنیتی جنگیدند.

    verb - intransitive C2

    مبارزه کردن، تلاش کردن، تقلا کردن، درگیر بودن، دست‌وپنجه نرم کردن

    She battled through years of poverty to become a successful entrepreneur.

    او سال‌ها با فقر مبارزه کرد تا به کارآفرینی موفق تبدیل شود.

    The community is battling to preserve its cultural heritage.

    آن جامعه برای حفظ میراث فرهنگی‌اش تلاش می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    My dad was battling for his life.

    پدرم برای جان خود تقلا می‌کرد (با مرگ دست به گریبان بود).

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد battle

    1. noun military fight
      Synonyms:
      war fighting conflict combat warfare attack engagement action onslaught assault struggle campaign hostility encounter skirmish clash fray sortie brush press barrage carnage bloodshed scrimmage havoc ravage bombing contention crusade significant contact blitzkreig
      Antonyms:
      truce
    1. noun struggle
      Synonyms:
      conflict disagreement dispute contest clash strife debate controversy agitation campaign crusade
    1. verb fight, struggle
      Synonyms:
      fight argue struggle contend dispute combat war wrestle strive contest skirmish clamor agitate oppugn tug
      Antonyms:
      make peace
    1. verb to strive in opposition
      Synonyms:
      combat conflict contend duel fight struggle war affray bombard brush campaign carnage clash competition contest crusade cry tilt encounter engagement fray hostilities joust wrestle meet press rassle skirmish sortie strife warfare
      Antonyms:
      make-peace

    Collocations

    battle of wits

    جنگ لفظی و زیرکانه

    fight a losing battle

    تقلای بیهوده کردن، بیهوده کوشیدن

    half the battle

    بخش عمده‌ی کار، مهمترین گام در راه انجام کاری

    join battle

    (جنگ یا مسابقه یا پیکار) آغاز کردن

    wager of battle

    دعوت جنگ تن به تن (که توسط متهم برای اثبات بی‌گناهی خود اعلام می‌شد)

    Collocations بیشتر

    battle rages

    نبرد به شدت ادامه دارد

    decisive battle

    نبرد سرنوشت‌ساز

    hard legal battle

    نبرد حقوقی سخت

    long-running battle

    نبرد طولانی‌مدت

    lose a battle

    شکست خوردن در نبرد

    running battle

    نبرد در حال حرکت، درگیری مداوم

    win a battle

    پیروز شدن در نبرد

    battle against floods

    مبارزه با سیل

    win the battle

    پیروز شدن در نبرد / برنده شدن در مبارزه

    Idioms

    uphill battle

    هفت‌خان رستم، کار خیلی سخت، شرایط بسیار دشوار

    سوال‌های رایج battle

    گذشته‌ی ساده battle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده battle در زبان انگلیسی battled است.

    شکل سوم battle چی میشه؟

    شکل سوم battle در زبان انگلیسی battled است.

    شکل جمع battle چی میشه؟

    شکل جمع battle در زبان انگلیسی battles است.

    وجه وصفی حال battle چی میشه؟

    وجه وصفی حال battle در زبان انگلیسی battling است.

    سوم‌شخص مفرد battle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد battle در زبان انگلیسی battles است.

    ارجاع به لغت battle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «battle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/battle

    لغات نزدیک battle

    • - batting average
    • - batting helmet
    • - battle
    • - battle against floods
    • - battle cry
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.