با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

War

wɔːr wɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    warred
  • شکل سوم:

    warred
  • سوم شخص مفرد:

    wars
  • وجه وصفی حال:

    warring
  • شکل جمع:

    wars

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
جنگ، حرب، رزم، محاربه، نزاع، مبارزه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- during the second world war
- طی جنگ جهانی دوم
- atomic war
- جنگ اتمی
- civil wars
- جنگ‌های داخلی
- the war against poverty
- مبارزه با فقر
- The two countries were at war for many years.
- آن دو کشور سال‌ها باهم در جنگ بودند.
verb - transitive
جنگیدن، جنگ کردن، دشمنی کردن، کشمکش کردن
- All his life he warred against injustice.
- تمام عمرش با بی‌عدالتی مبارزه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد war

  1. noun armed conflict
    Synonyms: battle, bloodshed, cold war, combat, conflict, contention, contest, enmity, fighting, hostilities, hostility, police action, strife, strike, struggle, warfare
    Antonyms: ceasefire, peace
  2. verb fight, battle
    Synonyms: attack, attempt, bombard, campaign against, challenge, clash, combat, contend, contest, differ, disagree, endeavor, engage in combat, go to war, kill, make war, march against, meet, murder, oppugn, shell, shoot, strive, struggle, take on, take the field against, take up arms, tug, wage war
    Antonyms: agree, ceasefire, make peace

Collocations

  • at war

    در (حال) جنگ

    در جنگ، درحال محاربه

  • declare war

    اعلان جنگ دادن

    اعلام جنگ دادن

  • go to war

    1- جنگیدن، جنگ کردن 2- دست به جنگ زدن 3- به جنگ رفتن

  • wage war on (or against)

    مصاف دادن، جنگیدن، پیکار کردن

لغات هم‌خانواده war

ارجاع به لغت war

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «war» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/war

لغات نزدیک war

پیشنهاد بهبود معانی