گذشتهی ساده:
clashedشکل سوم:
clashedسومشخص مفرد:
clashesوجه وصفی حال:
clashingدرگیر شدن، روبهروی هم قرار گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The two armies clashed on this field.
دو ارتش در این میدان با هم درگیر شدند.
They clashed over who would inherit the family heirlooms.
آنها بر سر اینکه چه کسی میراث خانوادگی را به ارث میبرد، با هم درگیر شدند.
در تضاد بودن، متضاد بودن (نظر و گفته و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His conservative views clash with her progressive ideals.
دیدگاههای محافظهکارانهی او با آرمانهای مترقی او در تضاد است.
Their personalities often clash.
شخصیت آنها اغلب با هم متضاد است.
ورزش رقابت شدید داشتن
The two rival football teams clashed on the field.
این دو تیم فوتبال رقیب در زمین مسابقه رقابت شدیدی داشتند.
As the marathon runners reached the last stretch, they clashed.
با رسیدن دوندگان ماراتن به آخرین مرحله، آنها با هم رقابت شدیدی داشتند.
به هم نیامدن، در تضاد بودن، با هم نخواندن (سبک و رنگها و غیره)
The red and pink in her outfit clashed.
قرمز و صورتی در لباس او به هم نیامدند.
The neon green and bright orange colors clashed in the painting.
رنگهای سبز نئون و نارنجی روشن در نقاشی با هم در تضاد بودند.
انگلیسی بریتانیایی مقارن شدن، همزمان بودن، تقارن پیدا کردن (دو رویداد و غیره)
My work meeting clashed with my doctor's appointment.
جلسهی کاریام با نوبت دکترم مقارن شد.
Our flights clashed.
پروازهای ما تقارن پیدا کردند.
به هم خوردن، به هم زدن (شمشیر و چیزهای فلزی دیگر)
The swords clashed loudly in the heat of battle.
شمشیرها در گرماگرم نبرد با صدای بلند به هم خوردند.
The pots and pans clashed.
قابلمهها و ماهیتابهها به هم خوردند.
When swords clash, blood will also flow.
هنگامی که شمشیرها به هم بخورند، خون نیز ریخته میشود.
برخورد، درگیری، تصادم (میان اشخاص و ارتشها و گروهها و غیره)
A clash broke out between rival gangs.
درگیری بین باندهای رقیب شروع شد.
The clash between them ended in a bloody brawl.
برخورد بین آنها به کتککاریای خونین ختم شد.
تضاد (نظر و گفته و غیره)
There was a clash among the members of the board meeting.
در بین اعضای هیئتمدیره تضاد وجود داشت.
The clash between tradition and modernity is evident in the architecture of the city.
تضاد سنت و مدرنیته در معماری این شهر مشهود است.
ورزش رقابت
The clash between the two teams was intense and exciting.
رقابت این دو تیم شدید و هیجانانگیز بود.
In the final moments of the clash, one team emerged victorious.
در لحظات پایانی این رقابت یک تیم پیروز میدان شد.
تضاد، ناسازگاری (سبک و رنگها و غیره)
the clash of red and pink in her outfit
تضاد قرمز و صورتی در لباس او
The clash of metallic and pastel colors created a chaotic look.
ناسازگاری رنگهای متالیک و پاستلی نمایی آشفته ایجاد کرد.
انگلیسی بریتانیایی تقارن، همزمانی (میان رویدادها و کارها و غیره)
The clash of the holiday party and the final exams created stress for the university students.
تقارن جشن تعطیلات و امتحانات پایان ترم برای دانشجویان استرس ایجاد کرد.
The clash of the two meetings caused confusion among the employees.
همزمانی این دو جلسه باعث سردرگمی کارمندان شد.
ترقترق، دنگدنگ (صدای برخورد دو چیز فلزی با هم)، چکاچاک (شمشیر)
The clash of pots and pans.
ترقترق قابلمهها و ماهیتابهها
the clash of swords
چکاچاک شمشیرها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clash