با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bombard

bɑːmˈbɑːrd bɒmˈbɑːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bombarded
  • شکل سوم:

    bombarded
  • سوم شخص مفرد:

    bombards
  • وجه وصفی حال:

    bombarding
  • شکل جمع:

    bombards

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    بمباران کردن، بتوپ بستن
    • - They bombarded the city with heavy artillery.
    • - آن‌ها شهر را با توپخانه سنگین گلوله‌باران کردند.
    • - The reporters bombarded him with questions.
    • - خبرنگاران او را سؤال‌پیچ کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bombard

  1. verb assault, attack
    Synonyms: assail, barrage, batter, beset, besiege, blast, blitz, bomb, cannonade, catapult, fire upon, harass, hound, launch, open fire, pester, pound, shell, strafe, strike

ارجاع به لغت bombard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bombard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bombard

لغات نزدیک bombard

پیشنهاد بهبود معانی