گذشتهی ساده:
bombedشکل سوم:
bombedسومشخص مفرد:
bombsوجه وصفی حال:
bombingشکل جمع:
bombsبمب، نارنجک، سیلندر یا ظرف حاوی گاز فشرده، مخزن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
an aerosol bomb
مخزن آیروسل
a cobalt bomb
سیلندر یا بمب کوبالت
to plant a bomb
بمب کار گذاشتن (قرار دادن)
The Germans dropped a bomb on the bridge.
آلمانها بمبی روی پل انداختند.
شکست کامل (بهویژه در مورد نمایش و فیلم و غیره)، با عدم موفقیت کامل مواجه شدن، ناکامی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Hassan, "how did you do in the exam?" Ali, "I bombed!"
حسن: «امتحانت چطور شد؟» علی: «خیط کردم!»
Despite all the expenditures, the movie was a bomb.
علیرغم کلیهی مخارج فیلم با شکست روبرو شد.
انگلیسی بریتانیایی پول زیاد، موفقیت
The concert went down like a bomb.
کنسرت حسابی گرفت.
(فوتبال امریکایی) پاس بلند به جلو
بمباران کردن، بمب انداختن، شکست دادن قاطعانه، ضربه زدن (توپ، شوت) بسیار شدید، شکست خوردن (یک آزمون)
The enemy bombed Tehran many times.
دشمن بارها تهران را بمباران کرد.
به سرعت حرکت کردن
پزشکی (رادیو درمانی) سیلندر عایقدار و زرهی که حاوی مواد رادیواکتیو (تابشی) است
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
زمینشناسی بمب گدازهای، نفت مخزن (گدازهی گوی سانی که با فشار انفجاری از دهانهی آتشفشان پرتاب گردد)
(انگلیس - عامیانه) تند راندن
بمباران و ویران کردن
بمب اتمی
نامه یا بستهی پستی که در آن بمب باشد.
بمب ساعتی
بمب اتمی (یا هیدروژنی)
(انگلیسی ـ عامیانه) خیلی گران است، هزینهی آن سر به فلک میزند.
(عامیانه) خیلی تند میرود، مثل برق میرود.
(انگلیس - عامیانه) بسیار موفق است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bomb» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bomb