فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blitz

blɪts blɪts

گذشته‌ی ساده:

blitzed

شکل سوم:

blitzed

سوم‌شخص مفرد:

blitzes

وجه وصفی حال:

blitzing

شکل جمع:

blitzes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

حمله رعدآسا، حمله‌ی رعدآسا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The German blitz took the French by surprise.

حمله‌ی برق‌آسای آلمان‌ها فرانسویان را غافلگیر کرد.

The enemy blitzed in two fronts.

دشمن در دو جبهه دست به تکش رعدآسا زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She was killed in the Blitz.

در حمله‌ی هوایی آلمان‌ها کشته شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blitz

  1. noun heavy attack
    Synonyms:
    attack raid assault offensive strike bombardment shelling onslaught blitzkrieg lightning attack
    Antonyms:
    let-up

ارجاع به لغت blitz

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blitz» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blitz

لغات نزدیک blitz

پیشنهاد بهبود معانی