با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Explosive

ɪkˈsploʊsɪv ɪkˈspləʊsɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    explosives
  • صفت تفضیلی:

    more explosive
  • صفت عالی:

    most explosive

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
منفجر‌شونده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Gasoline not only burns easily but it is also explosive.
- بنزین نه‌تنها به‌راحتی می‌سوزد؛ بلکه منفجر نیز می‌شود.
- five tons of explosives
- پنج تن مواد منفجره
- a truckload of explosives
- یک کامیون پر از مواد منفجره
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد explosive

  1. adjective volatile, dangerous
    Synonyms: at the boiling point, bursting, charged, consequential, convulsive, detonating, detonative, ebullient, eruptive, fiery, forceful, frenzied, fulminant, fulminating, hazardous, impetuous, meteoric, overwrought, perilous, raging, rampant, stormy, tense, touchy, ugly, uncontrollable, unstable, vehement, violent, wild
    Antonyms: calm, peaceful, safe
  2. noun something that blows up
    Synonyms: ammunition, bomb, booby trap, charge, detonator, dynamite, fireworks, grease, grenade, gunpowder, mine, missile, mulligan, munition, nitroglycerin, pineapple, powder, propellant, shell, shot, soup, TNT

Collocations

لغات هم‌خانواده explosive

ارجاع به لغت explosive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «explosive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/explosive

لغات نزدیک explosive

پیشنهاد بهبود معانی