با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Safe

seɪf seɪf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    safes
  • صفت تفضیلی:

    safer
  • صفت عالی:

    safest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
ایمن، بی‌مخاطره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I feel safe when I am at home with my family.
- وقتی با خانواده‌ام در خانه هستم، احساس امنیت می‌کنم.
- Make sure to wear a helmet to stay safe while biking.
- برای ایمن ماندن هنگام دوچرخه‌سواری حتماً از کلاه ایمنی استفاده کنید.
adjective B1
سالم (آسیب‌ندیده)
- The families of the hostages were overjoyed to hear that their loved ones were safe.
- خانواده‌های گروگان‌ها از شنیدن اینکه عزیزانشان سالم هستند، بسیار خوشحال شدند.
- He said that all the refugees were safe.
- او گفت که همه‌ی پناهندگان سالم هستند.
adjective A2
بی‌خطر
- The neighborhood park is a safe place for children to play.
- پارک محله مکانی بی‌خطر برای بازی کودکان است.
- I wish you a safe journey to your new home.
- برای شما سفری بی‌خطر به خانه‌ی جدیدتان آرزو می‌کنم.
adjective C1
امن (مکان)
- Keep your valuables in a safe place.
- اشیای قیمتی خود را در مکانی امن نگهداری کنید.
- My parents' house is the safest location to keep our family heirlooms.
- خانه‌ی پدر و مادرم امن‌ترین مکان برای نگهداری ماندگاره‌های خانوادگی است.
adjective C1
مطمئن، بدون ریسک
- She always chooses the safe option to avoid any potential harm.
- او برای جلوگیری از هرگونه آسیب احتمالی، همیشه گزینه‌ی مطمئن را انتخاب می‌کند.
- Investing in government bonds is often seen as a safe option for conservative investors.
- سرمایه‌گذاری در اوراق قرضه‌ی دولتی اغلب به‌عنوان گزینه‌ای بدون ریسک برای سرمایه‌گذاران محتاط دیده می‌شود.
adjective
سیاست مطمئن (برای اشاره به احتمال بسیار بالای برد و به دست آوردن کرسی در مجلس)
- The safe seats in this region are primarily held by the opposing political party.
- کرسی‌های مطمئن در این منطقه عمدتاً در اختیار حزب سیاسی مخالف است.
- The seat was considered safe.
- این کرسی مطمئن در نظر گرفته شد.
adjective
ورزش موفق (در رسیدن به نقطه‌ی امن) (در بیسبال)
- The runner was safe at first base.
- دونده در بیس اول موفق بود.
- The runner was called safe at third base after a close play.
- پس از یک بازی نزدیک، دونده در بیس سوم موفق نامیده شد.
adjective
انگلیسی بریتانیایی اطمینان‌بخش (شخص)
- She's a safe person.
- او آدم اطمینان‌بخشی است.
- He's a safe bloke, you can count on him.
- او جوان اطمینان‌بخشی است، می‌توانید روی او حساب کنید.
adjective
محتاط (شخص)
- He is a safe investor, preferring to put his money in low-risk options.
- او سرمایه‌گذار محتاطی است و ترجیح می‌دهد پول خود را روی گزینه‌های کم‌خطر سرمایه‌گذاری کند.
- The safe driver was able to avoid a potential accident.
- راننده‌ی محتاط توانست از تصادف احتمالی جلوگیری کند.
noun countable
گاوصندوق
- The diamonds were securely stored in the hotel’s safe.
- الماس‌ها در گاوصندوق هتل نگهداری می‌شدند.
- She placed her passport and cash in the wall-mounted safe.
- گذرنامه و پول نقد خود را در گاوصندوق دیواری گذاشت.
noun countable
کاندوم
- She reminded him not to forget the safe before they got started.
- به او یادآوری کرد که قبل از اینکه شروع کنند، کاندوم را فراموش نکند.
- He forgot to bring a safe.
- یادش رفت کاندوم بیاره.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد safe

  1. adjective free from harm
    Synonyms: buttoned up, cherished, free from danger, guarded, home-free, impervious, impregnable, in safety, intact, inviolable, invulnerable, maintained, okay, out of danger, out of harm’s way, preserved, protected, safe and sound, safeguarded, secure, sheltered, shielded, sitting pretty, snug, tended, unassailable, undamaged, under lock and key, under one’s wing, unharmed, unhurt, uninjured, unmolested, unscathed, unthreatened, vindicated, watched
    Antonyms: exposed, unguarded, unprotected, unsafe, vulnerable
  2. adjective not dangerous
    Synonyms: certain, checked, clear, competent, decontaminated, dependable, harmless, healthy, innocent, innocuous, innoxious, inoffensive, neutralized, nonpoisonous, nontoxic, pure, reliable, risk-free, riskless, secure, sound, tame, trustworthy, uninjurious, unpolluted, wholesome
    Antonyms: dangerous, harmful, poisonous, unsafe
  3. adjective cautious, conservative
    Synonyms: calculating, careful, chary, circumspect, competent, considerate, dependable, discreet, gingerly, guarded, on safe side, prudent, realistic, reliable, sure, tried and true, trustworthy, unadventurous, wary
    Antonyms: incautious, risky, unthoughtful

Idioms

  • play (it) safe

    جانب احتیاط را رعایت کردن، مراقب بودن، ریسک نکردن

  • a safe bet

    کار مطمئن

  • safe and sound

    صحیح و سالم، سالم و تندرست، سُر و مُر و گُنده، امن و امان

  • better safe than sorry

    کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند، احتیاط بهتر از پشیمانی در آخر کار است.

لغات هم‌خانواده safe

ارجاع به لغت safe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «safe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/safe

لغات نزدیک safe

پیشنهاد بهبود معانی