امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chary

ˈtʃeri ˈtʃeəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
عزیز، محبوب، بااحتیاط و دقیق، محتاط، کم‌رو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She is chary of offending others.
- او مواظب است که دیگران را نرجاند.
- Naheed started a chary descent of the stairs.
- ناهید بااحتیاط از پله‌ها شروع به فرود آمدن کرد.
- She was chary of her hospitality.
- او در مهمان‌نوازی مضایقه می‌کرد.
- to be chary of
- مضایقه کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chary

  1. adjective careful, cautious
    Synonyms:
    cagey calculating canny circumspect considerate constrained discreet economical fastidious frugal gingerly guarded heedful hesitant inhibited leery loath miserly particular prudent reluctant restrained safe scrupulous sparing stingy suspicious thrifty uneasy wary watchful
    Antonyms:
    careless hasty heedless incautious rash uncareful willing

ارجاع به لغت chary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chary

لغات نزدیک chary

پیشنهاد بهبود معانی