عزیز، محبوب، بااحتیاط و دقیق، محتاط، کمرو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She is chary of offending others.
او مواظب است که دیگران را نرجاند.
Naheed started a chary descent of the stairs.
ناهید بااحتیاط از پلهها شروع به فرود آمدن کرد.
She was chary of her hospitality.
او در مهماننوازی مضایقه میکرد.
to be chary of
مضایقه کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chary» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chary