با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Chary

ˈtʃeri ˈtʃeəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
عزیز، محبوب، بااحتیاط و دقیق، محتاط، کم‌رو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- She is chary of offending others.
- او مواظب است که دیگران را نرجاند.
- Naheed started a chary descent of the stairs.
- ناهید بااحتیاط از پله‌ها شروع به فرود آمدن کرد.
- She was chary of her hospitality.
- او در مهمان‌نوازی مضایقه می‌کرد.
- to be chary of
- مضایقه کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chary

  1. adjective careful, cautious
    Synonyms: cagey, calculating, canny, circumspect, considerate, constrained, discreet, economical, fastidious, frugal, gingerly, guarded, heedful, hesitant, inhibited, leery, loath, miserly, particular, prudent, reluctant, restrained, safe, scrupulous, sparing, stingy, suspicious, thrifty, uneasy, wary, watchful
    Antonyms: careless, hasty, heedless, incautious, rash, uncareful, willing

ارجاع به لغت chary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chary

لغات نزدیک chary

پیشنهاد بهبود معانی