امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hasty

ˈheɪsti ˈheɪsti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    hastier
  • صفت عالی:

    hastiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
بی‌صبر، ناشکیب، شتاب‌زده، دستپاچه، تند، زودرس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a hasty lunch
- نهار با عجله
- a hasty departure
- عزیمت شتاب‌آمیز
- a hasty decision
- تصمیم با شتاب‌زدگی
- a hasty marriage
- ازدواج عجولانه
- Don't be so hasty!
- اینقدر بی‌صبر نباش!
- hasty words
- حرف‌های تند
- a man of hasty temper
- مردی که زود از جا در می‌رود
- Saloumeh ate her lunch hastily.
- سالومه با عجله نهارش را خورد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hasty

  1. adjective speedy; without much thought
    Synonyms:
    abrupt agile brash breakneck brief brisk careless chop-chop cursory eager expeditious fast fiery fleet fleeting foolhardy harefooted headlong heedless hurried ill-advised impatient impetuous impulsive incautious inconsiderate madcap on the double passing PDQ perfunctory precipitate prompt pronto quick quickened quickie rapid rash reckless rushed short slambang slapdash snappy sudden superficial swift thoughtless urgent
    Antonyms:
    delayed lazy lingering loitering slow

ارجاع به لغت hasty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hasty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hasty

لغات نزدیک hasty

پیشنهاد بهبود معانی