با کله، سربهجلو، با دستپاچگی، تند، سراسیمه، بیپروا، شیرجه رونده، معلق، عجول
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He fell headlong into the pool.
او از سر افتاد توی استخر.
When he heard his child's voice he rushed headlong into the burning house.
صدای بچهاش را که شنید بیاختیار به درون خانهی مشتعل شتافت.
a headlong height
بلندی پرتگاه مانند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «headlong» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/headlong