متفکرانه، اندیشمندانه، فکورانه، از روی تعمق
He gazed thoughtfully into the distance.
متفکرانه به دوردستها خیره شد.
He nodded thoughtfully as I finished speaking.
هنگامی که حرفم را تمام کردم، فکورانه سرش را تکان داد.
با در نظر گرفتن نیازهای دیگران، از روی توجه به بقیه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
There were sandwiches, thoughtfully provided by his wife.
از روی توجهی که همسرش به او داشت، تعدادی ساندویچ برای او آماده کرد بود.
Eric has thoughtfully provided copies of all the files
اریک با در نظر گرفتن نیازهای دیگران، از همهی فایلها کپی تهیه کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thoughtfully» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thoughtfully