بیملاحظه، بیفکر، سهلانگار، بیپروا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It was inconsiderate of you to make your old father carry the heavy suitcase.
از بیمعرفتی تو بود که گذاشتی پدر پیرت چمدان سنگین را حمل کند.
It is inconsiderate to go to their house uninvited.
بیملاحظگی است که بیدعوت به خانهی آنها بروی.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inconsiderate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inconsiderate