Insensitive

ɪnˈsensətɪv ɪnˈsensətɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more insensitive
  • صفت عالی:

    most insensitive

معنی و نمونه‌جمله

C1
بی‌حس، بی‌عاطفه، جامد، کساد، غیر‌حساس، کرخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He was insensitive to the needs of his aged father.
- او نسبت به خواسته‌های پدر پیرش بی‌اعتنا بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insensitive

  1. adjective indifferent, callous
    Synonyms: aloof, bloodless, coldhearted, crass, feelingless, hard, hard as nails, hard-boiled, hardened, hardhearted, heartless, imperceptive, incurious, obtuse, stony, tactless, thick-skinned, tough, uncaring, unconcerned, unfeeling, unkind, unresponsive, unsusceptible
    Antonyms: caring, concerned, feeling, impressionable, mindful, responsive, sensitive
  2. adjective numb
    Synonyms: anesthetized, asleep, benumbed, dead, deadened, immune to, impervious to, insensible, nonreactive, senseless, unfeeling
    Antonyms: aware, feeling, sensate, touched

ارجاع به لغت insensitive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insensitive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insensitive

لغات نزدیک insensitive

پیشنهاد بهبود معانی