فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fleet

fliːt fliːt

گذشته‌ی ساده:

fleeted

شکل سوم:

fleeted

سوم‌شخص مفرد:

fleets

وجه وصفی حال:

fleeting

شکل جمع:

fleets

صفت تفضیلی:

fleeter

صفت عالی:

fleetest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

ناوگان (مجموعه‌ی کشتی‌ها)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The fleet includes more than 30 modern destroyers.

این ناوگان شامل بیش از ۳۰ ناوشکن مدرن است.

They spotted a fleet of cargo ships approaching the port.

آن‌ها ناوگانی از کشتی‌های باری را درحال نزدیک شدن به بندر مشاهده کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

merchant fleet

ناوگان بازرگانی

a fleet commander

فرمانده‌ی ناوگان

noun countable C1

ناوگان (مجموعه‌ی اتوبوس‌ها، هواپیماها و... تحت کنترل شخص یا سازمان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The company is upgrading its entire fleet of buses.

شرکت درحال ارتقای کل ناوگان اتوبوس‌های خود است.

A fleet of ambulances was dispatched to the accident site.

ناوگانی از آمبولانس‌ها به محل حادثه اعزام شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a fleet of taxis

یک دسته تاکسی

adjective

ادبی چابک، چالاک، تیزپا، فرز، سریع

An antelope is very fleet.

غزال بسیار تیزپا است.

Despite his age, he’s still fleet-footed on the field.

باوجود سن بالا، هنوز هم در زمین بازی چابک است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a fleet-footed runner

دونده‌ی تندگام (آهو پای)

verb - intransitive

سریع حرکت کردن، با شتاب گذاشتن، به‌سرعت عبور کردن

Time fleets when you're happy.

زمان در هنگام خوشی به‌سرعت می‌گذرد.

A shadow fleeting past the window made her jump.

سایه‌ای که با شتاب از جلوی پنجره عبور کرد، او را ترساند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fleet

  1. adjective quick in movement
    Synonyms:
    fast rapid quick speedy swift brisk nimble agile hasty lively flying expeditious meteoric mercurial expeditive screaming breakneck nimble-footed on the double like greased lightning winged in nothing flat speedball barreling
    Antonyms:
    slow clumsy
  1. noun group of ships
    Synonyms:
    navy naval force vessels ships warships flotilla squadron armada line formation tonnage argosy
  1. verb to move swiftly
    Synonyms:
    flit dart bolt bucket bustle dash festinate flash fly haste hasten hurry hustle pelt race rocket run rush sail scoot evanesce scour shoot speed sprint tear trot whirl whisk whiz fade wing zip zoom hotfoot rip barrel highball nip flutter blow-over pass off pass

Collocations

the fleet

1- نهر فلیت (در شهر لندن) 2- (در سابق) زندان فلیت (در شهر لندن)

ارجاع به لغت fleet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fleet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fleet

لغات نزدیک fleet

پیشنهاد بهبود معانی