امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Festinate

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive verb - intransitive adjective
ناشکیبا، عجله کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد festinate

  1. verb To move swiftly
    Synonyms:
    rush hasten hurry bolt bucket bustle dart dash flash fleet flit fly haste hustle pelt race rocket run sail scoot scour shoot speed sprint tear trot whirl whisk whiz wing zip zoom hotfoot rip barrel highball nip look-sharp

ارجاع به لغت festinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «festinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/festinate

لغات نزدیک festinate

پیشنهاد بهبود معانی