عجله، شتاب، سرعت، عجله کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He closed the door quite hastily.
او با شتاب تمام در را بست.
Haste makes waste.
شتابزدگی زیانبار است (عجله کار شیطان است).
His haste ruined the endeavor.
عجلهی او کار را خراب کرد.
Make haste, we are getting late!
عجله کن، دارد دیرمان میشود!
باعجله، شتابان
شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «haste» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/haste