سروصدا، جاروجنجال، همهمه، شلوغی
I love the hurly-burly of a busy restaurant kitchen.
من عاشق سروصدای آشپزخانهی رستوران شلوغ هستم.
The hurly-burly of the city streets can be overwhelming for someone who is not used to the constant noise and chaos.
شلوغی خیابانهای شهر میتواند برای کسی که به سروصدا و هرجومرج همیشگی عادت ندارد، تحملناپذیر باشد.
پرهرجومرج، بینظم، بیسروسامان، آشفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The hurly-burly atmosphere of the city can be overwhelming for some people.
فضای پرهرجومرج شهر میتواند برای برخی افراد طاقتفرسا باشد.
The hurly-burly debate between the two politicians was intense and heated.
مناظرهی بیسروسامان بین این دو سیاستمدار شدید و داغ بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hurly-burly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hurly-burly