فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hurly-burly

ˌhɜːrli ˈbɜːrli ˈhɜːli ˌbɜːli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    سروصدا، جاروجنجال، همهمه، شلوغی
    • - I love the hurly-burly of a busy restaurant kitchen.
    • - من عاشق سروصدای آشپزخانه‌ی رستوران شلوغ هستم.
    • - The hurly-burly of the city streets can be overwhelming for someone who is not used to the constant noise and chaos.
    • - شلوغی خیابان‌های شهر می‌تواند برای کسی که به سروصدا و هرج‌و‌مرج همیشگی عادت ندارد، تحمل‌ناپذیر باشد.
  • adjective
    پرهرج‌ومرج، بی‌نظم، بی‌سروسامان، آشفته
    • - The hurly-burly atmosphere of the city can be overwhelming for some people.
    • - فضای پرهرج‌ومرج شهر می‌تواند برای برخی افراد طاقت‌فرسا باشد.
    • - The hurly-burly debate between the two politicians was intense and heated.
    • - مناظره‌ی بی‌سروسامان بین این دو سیاستمدار شدید و داغ بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hurly-burly

  1. noun restlessness
    Synonyms: turmoil, turbulence, confusion, uproar, tumult

ارجاع به لغت hurly-burly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurly-burly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurly-burly

لغات نزدیک hurly-burly

پیشنهاد بهبود معانی