امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Swift

swɪft swɪft
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    swifter
  • صفت عالی:

    swiftest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb C2
سریع، چابک، تندرو، فرز، باسرعت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the swift movement of trains
- حرکت سریع قطارها
- a swift runner
- دونده‌ی تیزپا
- This river is too swift for swimming.
- این رودخانه برای شنا کردن زیادی تند است.
- a swift slope along the road
- شیب ناگهانی جاده
- a swift decision
- تصمیم فوری
- a swift-flowing river
- رودخانه‌ی سریع
- Swift runs the days of youth.
- روزگار جوانی به‌سرعت می‌گذرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swift

  1. adjective very fast
    Synonyms: abrupt, alacritous, barrelling, breakneck, cracking, double-quick, expeditious, express, fleet, fleet-footed, flying, hasty, headlong, hurried, in nothing flat, like crazy, like mad, nimble, on the double, precipitate, prompt, pronto, quick, rapid, ready, screaming, shaking a leg, short, short-lived, snappy, spanking, speedball, speedy, sudden, supersonic, unexpected, winged
    Antonyms: delayed, slow, sluggish
  2. adverb very fast
    Synonyms: apace, double-quick, expeditiously, flat-out, fleetly, full tilt, hastily, hurriedly, in no time, posthaste, promptly, quick, quickly, rapidly, speedily, without losing time, without warning
    Antonyms: slowly, sluggishly

ارجاع به لغت swift

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swift» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swift

لغات نزدیک swift

پیشنهاد بهبود معانی