Rapidly

ˈræpɪdli ˈræpɪdli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more rapidly
  • صفت عالی:

    most rapidly

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2
به‌سرعت، سریعاً، باشتاب، باعجله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- House prices have escalated rapidly.
- قیمت مسکن به سرعت افزایش یافته.
- In warm weather these germs multiply rapidly.
- این میکروب‌ها در هوای گرم به سرعت تکثیر می‌شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rapidly

  1. adverb very quickly
    Synonyms: at speed, briskly, expeditiously, fast, flat out, full tilt, hastily, hurriedly, immediately, in a hurry, in a rush, in haste, lickety-split, like a shot, posthaste, precipitately, promptly, speedily, swiftly, with dispatch
    Antonyms: leisurely, slowly

ارجاع به لغت rapidly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rapidly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rapidly

لغات نزدیک rapidly

پیشنهاد بهبود معانی