فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Briskly

ˈbrɪskli ˈbrɪskli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    به‌سرعت، به تندی، با جدیت، مشتاقانه
    • - Diet books have been selling briskly for decades.
    • - چندین دهه است که کتاب‌های مربوط به رژیم غذایی به‌سرعت به فروش رسیده‌اند.
    • - She walked briskly.
    • - او به‌تندی گام برداشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد briskly

  1. adverb energetically
    Synonyms: quickly, brusquely, rapidly, nimbly, promptly, vigorously, in a lively manner, enthusiastically
    Antonyms: listlessly, slowly, sluggishly

لغات هم‌خانواده briskly

  • adjective
    brisk
  • adverb
    briskly

ارجاع به لغت briskly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «briskly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/briskly

لغات نزدیک briskly

پیشنهاد بهبود معانی