با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Hurriedly

ˈhɝːidli ˈhʌridli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌طور شتاب‌زده، از روی شتاب، با عجله، به‌طور هول‌هولکی، عجولانه، به‌طور سریع، به‌سرعت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He hurriedly packed his things and left.
- به‌طور هول‌هولکی وسایلش را جمع کرد و رفت.
- I glanced hurriedly at the door, like a guilty child.
- همانند بچه‌ای خطاکار با عجله به در نگاه کردم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hurriedly

  1. adjective Rapidly
    Synonyms: rapidly, speedily, fast
  2. adverb In a hurried or hasty manner
    Synonyms: hastily, in haste
    Antonyms: unhurriedly

لغات هم‌خانواده hurriedly

ارجاع به لغت hurriedly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurriedly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurriedly

لغات نزدیک hurriedly

پیشنهاد بهبود معانی