فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hurriedly

ˈhɝːidli ˈhʌridli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

به‌طور شتاب‌زده، از روی شتاب، با عجله، به‌طور هول‌هولکی، عجولانه، به‌طور سریع، به‌سرعت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He hurriedly packed his things and left.

به‌طور هول‌هولکی وسایلش را جمع کرد و رفت.

I glanced hurriedly at the door, like a guilty child.

همانند بچه‌ای خطاکار با عجله به در نگاه کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hurriedly

  1. adjective rapidly
    Synonyms:
    fast speedily
  1. adverb in a hurried or hasty manner
    Synonyms:
    hastily in haste
    Antonyms:
    unhurriedly

لغات هم‌خانواده hurriedly

  • adverb
    hurriedly

ارجاع به لغت hurriedly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurriedly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hurriedly

لغات نزدیک hurriedly

پیشنهاد بهبود معانی