بهطور شتابزده، از روی شتاب، با عجله، بهطور هولهولکی، عجولانه، بهطور سریع، بهسرعت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He hurriedly packed his things and left.
بهطور هولهولکی وسایلش را جمع کرد و رفت.
I glanced hurriedly at the door, like a guilty child.
همانند بچهای خطاکار با عجله به در نگاه کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hurriedly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hurriedly