زودگذر، کوتاهمدت، بیدوام، کمدوام، گذرا، ناپایدار، ناماندگار، موقتی، دارای عمر کوتاه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
short-lived love
عشق زودگذر
Their marriage was short-lived and ended in divorce.
زندگی مشترک آنها کوتاهمدت بود و به طلاق انجامید.
The peace between the two nations was short-lived, ending after only a few months.
صلح میان دو کشور عمر کوتاهی داشت و تنها چند ماه دوام آورد.
The success of the new product was short-lived as competitors quickly released a better version.
موفقیت محصول جدید موقتی بود زیرا رقبا بهسرعت نسخهی بهتری را عرضه کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «short-lived» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/short-lived