با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Urgent

ˈɜrːdʒnt ˈɜːdʒnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more urgent
  • صفت عالی:

    most urgent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
فوری، ضروری، مبرم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- urgent appeals for help
- درخواست‌های اضطراری برای کمک
- the urgent need for medicine
- نیاز مبرم به دارو
- an urgent message
- پیام فوری
adjective
عاجل، مصر
- an urgent lover
- عاشق سمج
- He was urgent in his demands.
- نسبت به خواسته‌های خود پافشاری می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد urgent

  1. adjective needing immediate attention
    Synonyms: burning, called-for, capital, chief, clamant, clamorous, compelling, critical, crucial, crying, demanded, demanding, driving, essential, exigent, foremost, heavy, hurry-up, immediate, impelling, imperative, important, importunate, indispensable, insistent, instant, leading, life and death, momentous, necessary, paramount, persuasive, pressing, primary, principal, required, salient, serious, top-priority, touch and go, touchy, vital, wanted, weighty
    Antonyms: moderate, unimportant, unnecessary

لغات هم‌خانواده urgent

ارجاع به لغت urgent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «urgent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/urgent

لغات نزدیک urgent

پیشنهاد بهبود معانی