باری به هر جهت، سرسری، بیمبالات
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a perfunctory smile
لبخند زورکی
He read the letters perfunctorily and then closed his eyes.
او بهدلیل انجام وظیفه نامهها را خواند و سپس چشمانش را بست.
a perfunctory teacher
یک معلم بیعلاقه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «perfunctory» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/perfunctory