با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mechanical

mɪˈkænɪkl mɪˈkænɪkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more mechanical
  • صفت عالی:

    most mechanical

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective B2
مکانیکی، ماشینی، غیرفکری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- mechanical engineering
- مهندسی مکانیک
- a mechanical doll
- عروسک ماشینی (کوکی)
- a mechanical hammer
- چکش ماشینی
- to greet someone in a mechanical way
- ماشین‌وار به کسی سلام و تعارف‌کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mechanical

  1. adjective done by machine; machinelike
    Synonyms: automated, automatic, cold, cursory, emotionless, fixed, habitual, impersonal, instinctive, involuntary, laborsaving, lifeless, machine-driven, matter-of-fact, monotonous, perfunctory, programmed, routine, spiritless, standardized, stereotyped, unchanging, unconscious, unfeeling, unthinking, useful
    Antonyms: by hand, conscious, feeling, manual

Collocations

  • mechanical pencil

    مداد نوکی، مداد فشاری، مداد اتود، مداد مکانیکی

لغات هم‌خانواده mechanical

ارجاع به لغت mechanical

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mechanical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mechanical

لغات نزدیک mechanical

پیشنهاد بهبود معانی