با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Automated

ˈɑːt̬əmeɪt̬ɪd ˈɔːtəmeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    automates
  • وجه وصفی حال:

    automating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خودکار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- an automated system
- سیستم خودکار
- a fully automated process
- فرایندی کاملاً خودکار
- an automated production line
- خط تولید خودکار
- Automated check-in machines are common in airports.
- دستگاه‌های چک-این خودکار در فرودگاه‌ها رایج هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد automated

  1. adjective Made or done by a machine
    Synonyms: automatic, electronic, mechanical, mechanized, motorized, computerized, machine-driven, mechano-electronic, programmed, cybernetic, untouched by human hands, semiautomatic, self-cooking, self-directed, self-dumping, self-lighting, machine-controlled, self-operative, self-regulative, self-winding, self-working
    Antonyms: by-hand, manual
  2. noun
    Synonyms: self-closing

لغات هم‌خانواده automated

ارجاع به لغت automated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «automated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/automated

لغات نزدیک automated

پیشنهاد بهبود معانی