جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Impersonal

ɪmˈpɜrːsnl ɪmˈpɜːsnəl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

غیرشخصی، فاقد‌شخصیت، بی‌فاعل

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

an impersonal comment

گفته‌ی عاری از غرض شخصی یا نامرتبط به فردی به‌خصوص

an impersonal force

نیروی غیرشخصی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Don't be so cold and impersonal.

اینقدر سرد و بی‌عاطفه نباش.

impersonal verb

فعل غیرشخصی

"it" is an impersonal pronoun.

"it" یک ضمیر غیرشخصی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impersonal

adjective cold, unfriendly

Synonyms:

cool detached indifferent impartial objective dispassionate unbiased neutral remote formal emotionless fair straight candid equal equitable businesslike poker-faced unfriendly colorless abstract inhuman nondiscriminatory strictly business cold-blooded uncolored unpassioned cold turkey bureaucratic disinterested

Antonyms:

warm friendly personal personable informal

ارجاع به لغت impersonal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «impersonal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impersonal

لغات نزدیک impersonal

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!