صفت تفضیلی:
more impartialصفت عالی:
most impartialبیطرف، بیغرض، بینظر، برابرنگر، داد ور، بیغرضانه، راست بین، عادل، منصفانه، منصف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a judge ought to be impartial.
قاضی باید بیطرف باشد.
an impartial teacher.
معلم برابرنگر (بیغرض).
he acted impartially.
او با بیغرضی عمل کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impartial» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impartial